مکثی کوتاه
چون تمام عالم را نیکی فرا گرفته بود و آن هنگامه که همسرش از او باردار شد. قسم یاد می کند که همه ی جهان را به فرزندی که از او متولد میشود تقدیم کند و او زمین را به ارث برد و چون آن هنگامه شک می کند که مبادا جهانی در کار نباشد و بیهوده زندگی میکند در نهاد همسرش شیطان قرار می گیرد و با حیله در پایان آبستی زودتر از کودک دیگر به دنیا می آید و چون شیطان متولد می شود و زروان قسم خویش را به یاد می آورد چاره برایش نمی ماند که زمین را به او بخشد .اما چون حیله بر او سخت می آید، زمانی را برای تسلط او بر زمین قرار می دهد و این نوید را می دهد که با پایان آن زمان زمین را کودک نیکو به ارث می برد .
بسیاری را یافتند که اسطوره را باور ندارند اما چون به کتب کار دانان رسیدم اندکی تعلل کردم.
دکتر شریعتی می نویسد :
من معتقدم بر عکس کسانی که افسانه را خوار و معتبر می شمارند اتفاقا معتبر ترین و راستین ترین اسناد همین افسانه هستند.چون افسانه چهره ی دگرگون شده و صورت نقاب زده و تحول یافته ی حقایق پنهان و کتمان شده یی ست که ناریخ رسمی نمی خواهد آن را به رسمیت شناسد.
و یا استادم اخوان می گوید:
تاریخ نه نکته راست و مطلب مستند می گوید تا یک دروغ را هم به صورت راست جلوه دهد . افسانه دچار نه نکته ی اشتباه می شود تا یک حقیقت را بگوید.
جای افسانه ها دیگر بین ما نیست ؟
این وبلاگ را سال 1384 ساختم و به عنوان تریبون گروه ما در انجمن علمی دانشجویان انسانشناسی دانشگاه تهران آغاز به کار کرد؛ آن هم در شرایطی که به زبان فارسی، هنوز پایگاه اینترنتیای برای رشتهمان وجود نداشت. اینجا تجربه ما بود از انسانشناسی خواندن در ایران، زمانی که تازه دانشجو شده بودیم.