کودتا در انسان شناسان

۶ نفر به بازی دعوت شده اند...

سلام، ببخشید که بی اجازه این پست را اینجا می گذارم. دلم گرفته بود، صفحه اصلی بلاگفا جلویم باز بود، ناخودآگاه به یاد روزهای دانشجوییم پسوردی را که همان موقع برای این خانه انتخاب کرده بودم وارد کردم و در کمال تعجب دیدم که صفحه مدیریت باز شد!! من هم وسوسه شدم که چند کلمه ای بنویسم، به عنوان کسی که این خانه را اولین بار خودش ساخت و بیش از یک سال، چراغش را روشن نگه داشت و درش را به روی همه باز...
6 ماهی است که هر روز به انسان شناسان سر می زنم، درش بسته و سطرهایش خاک گرفته. آخرین مطالب هم خیلی هول هولکی وارد شده اند، به طوری که حتی فونت و قلمشان با فونت و قلم سایر مطالب همخوانی ندارد. با این حال از تاریخ همان مطالب اخر هم بیش از 6 ماه می گذرد. فردا اول مهر است، گفتم شاید به یمن این روز که در فرهنگ ما معنای استعاری ای از یک شروع تازه است چند خطی اینجا نوشته شده باشد ولی... غربت این خانه در این روزها مرا یاد خانه مخروبه مادربزرگ می اندازد که مدت هاست تار عنکبوت قفل درش باز نشده و از آن برای من، تنها یک حس دلتنگی توام با حسرت باقی مانده و نیز یک دنیا خاطره از آدم هایی که رفته اند و دیگر نیستند و نمی دانم کجایند.
سهم من از انسان شناسان هر چه بود برداشتم و رفتم، و امروز گه گاهی که مسیرم به پل گیشا می افتد پاهایم سست می شود و به هر بهانه ای که شده سرکی به دانشکده می کشم. سهم من از انسان شناسان، لذت انسان شناسانه دیدن و نوشتن و فکر کردن و حتی لذت انسان شناسانه انتخاب کردن و انتخاب شدن و انسان شناسانه ازدواج کردن و امروز، داشتن همسری انسان شناس است که بخشی از تاریخچه رابطه ما در سطر سطر همین خانه جا مانده است. سطر سطر این خانه برای من پر است از نوشته های حامد و نوشته های خودم و نیز نوشته های فاطمه و هلیا و زهرا میلانی، لیلا صادقی تبار و محمدرضا جعفرآقایی و اووووووووووووووووووه. روزگاری داشتیم.
اول مهر است و با شما هستم بچه های سال اولی ای که این روزها شاد و پرانرژی، مراحل ثبت نام را طی کرده و عازم کلاس های درس انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران می شوید، درست مثل 5 سال پیش ما و هم کلاس هایمان. راستی، کجایند آنها؟ بچه های شاد و پرانرژی ورودی 82،83،84... کجایند که خنده هایشان سکوت مرگبار این خانه را بشکند؟ خانه ای که حدودا نیم سال است که کسی در آنرا نزده است؟ با شمایم...
بر من چه رفته است پس از ضربه تبر احساس می کنم که خودم نیستم دگر
سروی که در مقابل باد ایستاده بود حالا نگاه کن شده کبریت بی خطر
می خواهم با اجازه مسئول وبلاگ ( که البته نمی دانم دیگر کیست؟) و به حکم سنت بازی های اینترنتی، یک بازی را شروع کنم که هر کداممان بنویسیم برای ورودی های جدید، از انسان شناسی، انسان شناسان، دانشکده و هر آنچه در تجربه خود دیده ایم. برای شروع بازی هم از ۶ نفر دعوت می کنم که بنویسند: حامد جلیلوند و فاطمه سیارپور و هلیا بهرامی و محمدرضا جعفرآقایی و نگین سبکتکین و یاسمن اوحدی.)

( لطفا تا پیدا شدن مسئول فعلی وبلاگ و انداختن زحمت مدیریت این بازی بر دوش او، نوشته هایتان را به ایمیل زهرا غزنویان بفرستید.)

M_ghaznavian@yahoo.com

باز هم از مدیریت وبلاگ معذرت می خواهم، اسمش را می توانید بگذارید یک کودتا در انسان شناسان
 

آسیب شناسی جنسی(2)

در دو دهه آخرقرن 19 یک دیدگاه متفاوت برای مسلط بودن در حوزه های پزشکی و روان پزشکی شروع شد؛ قضاوت کردن مخصوصا رفتار را حاکی از یک نوع فرد با گرایش جنسی پایدار تعریف شده، مرتبط دانستن. کارل ماریا کرت بنی اصطلاح هم جنس گرا homo sexual را در سال 1869 در یک نشریه جنجالی بر ضد قانون anti sodomy ابداع کرد.
ادامه نوشته

آسیب شناسی جنسی (1)

هم جنس گرایی:

از دیدگاه لغت شناسی، لغت homo sexual یک لغت دوریشه ای لاتینی و یونانی است. Homo (که اغلب اشتباه گرفته می شود با معنی متاخر لاتین آن به معنی انسان مثل homo sapiance ) از لغت یونانی برای same (یکسان) مشتق شده است. بنابراین homo sexuality اعمال و تاثیرات جنسی بین اعضای یک جنس یکسان معنی می دهد شامل lesbianism در جهان انگلیسی زبان اصطلاح gay در جزوه فرهنگ برای دهه های قبل از عمومی شدن این اصطلاح به وسیله حرکتهای حقوقی gayها در 1970 استفاده می شد. در معنای کلی آن مخصوصا در تیتر و گزارشهای رسانه ای برای اطلاق به معنی عام هم جنس گرایی اغلب مورد استفاده قرار می گیرد، هر چند همیشه lesbian به هم جنس گرایی مونثها اطلاق می شود.رفتار هم جنس گرایانه در بین حیوانهای بی شماری غیر از انسان مخصوصا در بین حیوانات اجتماعی رخ می دهد.

نگاه کلی:

هم جنس گرایی به عنوان یک جلوه از فرهنگ انسانی از ابتدای تاریخ بوده است و به طور کلی و خیلی واضح در یونان باستانجذابیت اروتیک و رضایت جنسی بین مذکرها دیرینه بوده است،  به عنوان بخش قابل قبول از یک رفتار فرهنگی. در فرهنگهای زیر سلطه ادیان ابراهیمی قانون و کلیسا sodomy را به عنوان یک تخلق ضد قانون الهی و یک جرم ضد طبیعت بنیان نهادند. به وسیله انتخاب برای مجازات سخت شامل تنبیهات شدید؛ اغلب کتک زدن به وسیله ابزار داغ شده در آتش به منظور پاک کردن عمل غیر مقدس. محکومیت نفوذ سکس در بین مردان به هر حال اجرا شد.  در یونان باستان تم عمل بر ضد طبیعن تلقی می شد که این امر به خوبی در آثار افلاطون قابل ردیابی است.

 

در باره کتاب شهریار جدید آنتونیو گرامشی

نسخه نویسی برای دیگران

 

در باب آنتونیو گرامشی نوشتن، یک مزیت جالب و منحصر به فرد دارد. اما  با فیلسوفی مواجهیم که موثرترین دوران زندگی اش را در زندان سپری کرده است. فیلسوف ایتالیایی ما از این حیث نمونه اعلای ایده های مارکس در خصوص پراکسیس (آگاهی-عمل) است. گرامشی هم دستی بر آتش فلسفه داشت و هم پایی در گلیم سیاست و این گلیم سیاست بود هنگامی که از زیر پای او کشیده شد، برایش محبس به ارمغان آورد. با این حال او در زندان نیز تفلسف را رها نکرد. گمان غالب بر این است که متفکران هنگامی که رابطه شان با جامعه قطع می شود و محصور حصار حبس می شوند، یکه نگار می شوند و به "خود" می پردازند، اما گرامشی از فلسفه ورزیدن در زندان، به زندان فلسفه نرسید و کاملا باز و اساسا بنیادین به جهان اجتماعی خویش پرداخت.

.  

ادامه نوشته

کیلفورد گیرتز

درباره رویکرد معنا شناختی کیلفورد گیرتز ؛ انسان شناس تفسیری به دین

باور کن تا بدانی

با وجود غنای ادبیات انسان شناختی در مورد دین در کشور ما عموما آشنایی اندکی با آن وجود دارد. طیف گسترده ای از مطالعات انسان شناختی میدانی و نظری در مورد دین موجودند که به ویژه طرح بعضی از آنها برای خواننده وطنی خالی از لطف نیست. در این میان شاید طرح آرای کیلفور گیرتز به دلیل تاثیرگسترده وی بر انسان شناسی معاصر خالی از فایده نباشد. هر چند کارهای گیرتز اختصاصا درباره دین نیست اما بخش قابل ملاحظه ای از آثار لو درباره دین است. از میان آثار او درباره دین مقاله مفصل و مشهوری با عنوان "دین به مثابه یک نظام فرهنگی" اهمیت ویژه ای دارد. اهمیت این مقاله از این جهت است که گیرتزدر آن با زبانی نظری به طور کامل به ارائه رویکردش به دین می پردازد و رای خود را در این باره به شیوه ای نظام مند مطرح می کند. در این مقاله او ابتدا عریف معروفش از دین را که بارها نقل قول شده است ارئه می دهد و تفصیل این تعریف در واقع تفصیل نظرش درباره دین است.

ادامه نوشته

خود و دیگری

تقابل خود در برابر دیگری در بنیان انسان شناسی قرار دارد. تقابلی که ناشی از مبادی تاریخی انسان شناسی به عنوان رشته ای است که متعاقب تجربه استعماری و در نتیجه برخورد جوامع اروپایی با جوامع و مردمان غریبexotic پدید آمد. و در این برخورد آنچه بیش و پیش از همه جلب نظر می کرد، تفاوتهای دیگران بود. یکی از چشمگیرترین این تفاوتها تفاوت رفتارها و باورهای دینی بود. مسیونرهای دینی پا به پای ماموران استعماری به مستعمرات وارد شدند و قابل تصور است که امور دینی بیش از امور دیگر مطمح نظر آنها قرار می گرفت.
ادامه نوشته

انسان شناسی زیستی

دانشمندان به تازگی در کشور ترکیه یک فسیل انسانی را کشف کرده و با بررسی آن دریافته اند که صاحب این فسیل مبتلا به بیماری سل بوده است. کارشناسان معتقند سابقه بیماری سل به چندین هزار سال پیش برمیگردد و این بیماری از بقایای مومیایی های مصر و پرو هم به دست آمده است. بیماری سل توسط باکتری مایکروباکتریوم توبر کلوزیس به وجود می آید و می تواند در همه اعضای بدن تاثیر بگذارد ولی بیشتر به ریه ها حمله می کند. ابن بیماری به غیر از ریه می تواند بر روی غدد لنفاوی، استخوانها و مفاصل، ستون مهره ها و دیگر اعضای بدن تاثیر گذار باشد. دانشمندان با بررسی این فسیل که قسمتی از جمجمه سر انسان است، ضایعات و آسیبهایی را در استخوان مشاهده کرده اند و با توجه به شکل و موقعیت آسیبها به این نتیه رسیده اند که این فرد به نوعی بیماری مبتلا بوده است که به جداره های مغز حمله می کند.

بر اساس تحقیقات و نظر دانشمندان ، این فسیل متعلق به یکی از ساکنین افریقاست که مهاجرت کرده است. مهاجرت افراد تیره پوست و سیاه پوست به مناطق استوایی باعث کاهش ویتامین D  و به دنبال آن ضعیف شدن دستگاه ایمنی بدن می شود؛ چرا که ویتامین D در برخورد نور خورشید با پوست بدن تولید می شود و افرادی که پوست تیره ای دارند، تیرگی پوستشان باعث می شود بدن آنها در برابر پرتوهای نور خورشید محافظت شود و از آسیبهای نور فرابنفش نیز در مان باشند. در عین حال همین موضوع باعث کاهش تولید ویتامین D می شود.

به گغته محققان، تولید ویتامین D در پوست باعث ایجاد اولین خط دفاعی بدن در برابر عفونتها و بیماریها می شود و به نظر می رسد همین موضوع باعث ابتلای این انسان به بیماری سل شده است. پیش از این نیز یک مورد از مشاهده بیماری سل در فسیل انسان در کشور ایتالیا به ثبت رسیده بود. البته دانشمندان در این مورد چندان مطمئن نیستند و به دلایل محکم تری برای ربط دادن این ضایعات و آسیبها به بیماری سل نیاز دارند.

منبع: بی بی سی 7 دسامبر 

 

شب یلدا در کرمان

شب یلدا که در اصطلاح محلی به آن "شب چله" گفته می شود، آغاز زمستان و طولانی ترین شب سال است. یک کارشناس مردم شناسی در مورد آداب و رسوم مردم کرمان در شب چله گفت: در این شب معمولا اعضای خانواده در خانه بزرگترها دور هم جمع می شوند و با سرگرمیهای متنوع تا پاسی از شب بیدار می مانند. فاطمه رضا پور به ایرنا گفت: میزبانان در این شب با تهیه کردن میوه، شیرینی و آجیل از مهمانان خود پذیرایی می کنند در قدیم در این شب بزرگترها به خواندن اشعار حافظ می پرداختند که در حال حاضر رونق چندانی ندارد. وی گرفتن فال نخود، فال حافظ، و چهاربیت خوانی را از دیگر آئینهای مرسوم گذشته در این شب ذکر کرد. این کارشناس مردم شناسی افزود: از زمانهای دور خوردن هندوانه از بین سایر میوه ها بیش از همه مورد توجه قرار داشته است. او در مورد این امر گفت: مردم در گذشته بر این باور بودند که اگر در این شب هندوانه بخورند سرما و لرزی که در این شب در اثر خوردن هندوانه بر آنها مستولی می شود باعث می شود از گرمای تابستان رنج نبرند و همچنین از گزند حشرات موذی در تابستان در امان بمانند.

10 کشف بزرگ 2007

حال می کنیم به شکل مبسوطی حال میکنیم که انسان شناسی درون کشفیات سال گنجید یا به عبارتی گنجانده شد  اصل خبر رو بخونید و در پوست خود جا نشوید!!!!

مجله تایم همه ساله میاد  کشفیات برنر سال رو اعلام می کنه این کشفی که می تایپم هم ۸ ام شده:

بار هم دیرینه شناسی(بخونید انسان شناسی زیستی) رتبه هشتم را از آن خود کرد.بززسی اسکلتهای انسان تقریبا این ادعا را که انسانهای امروزی "همو ساپینس-ساپینس" حدود ۶۵ تا ۲۵ هزار سال پیش در جنوب آفریقل شکل گرفته و از أنجا به شمال این قاره و سپس اروپا آسیا و استرالیا مهاجرت کرده به یقین نزدیک کرده است.

ما هم به نوبه خود این کشف را یبه دانشجویان انسان شناسی زیستی دکتر وحدتی نسب دکتر عسکری دکتر رفیع فر  خواجه حافظ شیراز رنه دکارت سران کشوری و لشگری(جاااان؟) تبریک می گوییم

نکته: اگه خیلی غلط تایپی دارم عذر می خوام چون این کیبورده فارسیاش پاک شده

سخنرانی دکتر فکوهی

مثل این که دکتر فکوهی روز ۳شنبه ساعت ۴.۳۰ در موزه هنرهای معاصر واقع در خیابان کارگر سخنرانی دارن. از ایشون اطلاعات بیشتر  خواستیم که ما رو به سایتشون ارجاع دادن. اما متاسفانه سایتشون مثل این که به لقاء الله پیوسته چون تحت هیچ عنوان باز نمی شه اگه تا قبل از ۳ شنبه تونستم اطلاعات بیشتر بیابم حتما می تایپم

هرمنوتیک چیست؟چرا؟چگونه؟چه وقت؟ و هر آنچه از هرمنوتیک می خواهید!!

خیلی از بچه هایی که این ترم با دکتر شریعتی درس تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام رو برداشته بودند در مورد مفهوم هرمنوتیک و کاربرد آن دچار اشکالاتی شده بودند. دیروز که داشتم روزنامه همشهری رو ورق می زدم دیدم که یه مطلب نسبتا جامع در مورد هرمنوتیک برخوردم که در زیر می خونید.

هرمنوتیک از نظریات مطرح سده های اخیر است که در حوزه های علم، ادبیات و هنر تاثیرات بسیاری گذارده است. به خصوص گستره ادبیات و نقد که که متاثر از تاویلهای آنهاست. اما در حوزه روش شناسی اندک نظریه پردازانی هستند که موفق به تحقیقاتی با روش هرمنوتیک شده  و بر اساس آن نظریاتی ارائه کرده باشند. در این نوشتار درصدد آمدیم تا نگاهی گذرا به روش شناسی هرمنوتیک داشته باشیم.

ادامه نوشته

انسان شناسی فیزیک

همون طور که می دونید دو هفته پیش سخنرانیهای دو هفته یکبار دکتر فیاض برگزار شد که اولین اون عنوانش"انسان شناسی فیزیک" بود. نوشته زیر متن پیاده شده این  سخنرانیه که از سمع و نظر شما می گذرد!

با تشکر از زهره نظام محله عزیز که زحمت پیاده کردن این سخنرانی رو به عهده گرفت.

 

زندگی یک نوع معنا است که توسط فیزیک تجربه می شود. و علم فیزیک همان علم پویایی هاست. بلافاصله بحث پویایی به کجا مطرح می شود. جهان به کجا می رود این مساله ای است که الان در فیزیک گرفتارند. جهان در حال بسط پیدا کردن است.حال از کجا به کجا؟ برای درک آن باید به یک چیز ماوراء بپردازیم. چون فیزیک می تواند بگوید بسط جهان اما از پاسخگویی به سوال بسط به کجا عاجز است.

اینجاست که بحث اسطوره ای و مذهب مطرح می شود.بین فضای بزرگ و فضای کوچک که یک نوع ارتباط وجود دارد.مثل این که ما می گوییم هفت نوع نوار الکتریکی در اتم داریم و آسمان هم داریم.در بحث به کجا انسان شناسی ادیان پیش می آید و بحثهای در رابطه با جهان. فیزیک در حال یافتن این جریانهای پویاییدر سطح جهان است که عملا انسان شناسی توانسته آن را پوشش دهد. در بین این همه پویاییها یک چیز مشترک است که جهان را به وحدت می رساند چون اگر جهان به وحدت نرسیده بود ما همه باید دچار بحرانهای فیزیکی می بودیم. چرا این همه تغییر و تحولات به سمت یک نوع انسجام پیش می رود وچه چیزی باعث شده تمام این حرکتها به سمت یک وحدت پیش رود؟ چه چیزی این همه بود و نبودها را حفظ می کند؟و به آنها حیات می دهد؟ این نشان می دهد که جهان به سمت یک جهت واحد در حال بسط پیدا کردن است.

ادامه نوشته

نهمین نشست باستان شناسی ایران

 همون طور که می دونید امروز دوشنبه 19 آذردر موزه ایران باستان یکسری همایش درباره باستان شناسی برگزار شده بود. بنده به عنوان نفوذی انجمن!! هم در این همایشها شرکت کردم که درباره اش توضیح می دم. فقط قبل از اون بگم که سخنرانی دکتر وحدتی نسب رو ضبط کردیم و در یک اقدام ضد حقوق بشر و بدون رعایت حق کپی رایت!!! اونو می فروشیم(احتمالا) مشتاقان، دفتر انجمن علمی  رو تسخیر کنند!

 گزارش اتنوگرافیک! بنده:

آقا! یا خانم! جاتون خالی! ما در اقدامی در راستای هوای پاک آسمان آبی!! عمل کردیم و با وسیله نقلیه عمومی مترو نامی به مقصد میدان امام هجرت کردیم. و در آنجا پس از n بار دور خود گشتن سرانجام موفق به یافتن موزه گشتیم ولی از آنجایی که lucky luck نبودیم!! بخش اول سخنرانی تمام شده بود و ملت فرهیخته به امور شکمی سرگرم بودند. ما مقادیری خیابانگردی کردیم تا بالاخره بخش دوم سخنرانی شروع بشه. لازم به ذکر است که وضعیت اینجانب مثل کشتی شکسته ای بود که در انتظار باد شرطه!! بود چون واقعا تا قبل از دیدن دکتر وحدتی فکر می کردم که اشتباه اومدم که ناگهان باد شرطه(نه ببخشید دکتر وحدتی نسب!!)رو دیدم.  سپس در یک اقدام کاملا وقت شناسانه حدود نیم ساعت قبل از شروع سخنرانی صندلی مناسبی گیر آورده و زنبیل!! خود را در آن نهادیم(بابا! آرایه ادبی!) بعد سعی کردیم چشم و گوش خود را باز نموده و وقایع را در ذهن خود به شکل کپسولی درآوریم. سالن در سایز بوفه بلکم کوچکتربود و ملت فرهیخته بر سر تصاحب یک صندلی حاضر به برگزاری جنگ جهانی سوم بودند! و از آنجایی که ما ایرانیها در هیچ شرایطی ایرانی بودن خود را فراموش نمی کنیم با وجود تعداد نسبتا زیادی دوستان خارجکی !! مراسم با تاخیر شروع شد. من به شخصه شاهد یک آقایی با ملیت ناپلئون، یک آقایی به چشم خواهری!! خوشتیپ با ملیت استبداد جهانی!!!! ویک خانمی که ظاهرش به آلمانی ها می خورد ولی می گفت که از بوستون (یا به قول خودش باستن)امریکا آمده بود ، بودم. از قضا این خانم که دکتر اشمیت نام داشت بغل دست من نشست و کلی با هم دوست شدیم. باستان شناس بود و نمی دونید با چه دقت زیادی از سخنرانیها نت برمی داشت. از قضا بخش اول مراسم که صبح بود و من در آن حضور به هم نرسانده بودم(جووون؟) به زبان انگلیسی بود ولی بخش دوم آن تا ساعت 4.30 که من بودم فارسی بود. آن برادری! که به چشم خواهری!!!handsome اومده بود دکتر رابین کانینگهام بود که البته ظاهرش بیشتر به بازیگرای هالیوود می اومد تا دکتر!! خیلی محترمانه اول برنامه از حضار خواست که موبایلهاشون رو خاموش کنند تا تمرکزها به هم نریزه(به جان خودم همش رو انگلیسی گفت من زبانم خوبه!!!) باید قیافه اش رو می دیدید وقتی که وسط مراسم موبایل یکی از دانشجویان محترم با یک آهنگ فوق العاده ضاقارت شروع به عربده کشی!! کرد. دیدنی بود! البته این دکتر عزیز فکر کنم که به دیدن سیرک اومده بود تا همایش چون یکسره می خندید!!! به همه چیز از ترک دیوار گرفته تا  هر چی که فکرشو بکنید.و تازه با دکتر سید سجادی که بغلش نشسته بود یه ریز حرف می زد بدون این که میکروفون جلوش رو خاموش کنه. نتیجه اینکه موسیقی متن سخنرانیها شده بود پچ پچ این برادر ارجمند!!! که فوق العاده لهجه غلیظی هم داشت.

سخنرانی دکتر وحدتی نسب هم به زبان فارسی بود با  همون تسلط همیشگی که تازه قدرت زبان انگلیسیشون هم برامون به صورت مبسوط به نمایش دراومد. جایی که هم نقش سخنران و هم هم مترجم رو داشتند عالی بود. آقا همه فن حریف !!! ایشون عنوان سخنرانیشون این بود"مروری بر پژوهشهای پارینه سنگی در ایران" که البته خیلی در سطح بالایی بود و به مغز این حقیر قد نمی داد(به این میگن تواضع!!) و اون قدر جالب که برادر رابین!! هم دست از خنده برداشت و سعی کرد که گوش کنه و در آخر یه دو دقیقه ای هندونه زیر بغل استاد گذاشت که البته من فقط تبریکش رو فهمیدم(بعد می گن ایرانیها اهل تعارفند!) بقیه مراسم تا ساعت 4.5 که من بودم همش بحث تیغه و ریزتیغه و ابزار سنگی بود و با شرمندگی فراوان باید بگم که فرق غار و پناهگاه سنگی رو نفهمیدم(دکتر وحدتی could u plz describe it? )

نتیجه اخلاقی: من دیگه خیلی خارجی شدم با من به English صحبت کنید. Ok? !!!!!

نتیجه غیر اخلاقی!!: من بازم به این همایشها میام در صورتی که برادر رابین هم باشه!!!!(چشم خواهری یادتون نره!!!!)

نتیجه علمی: سوت بزنید!!! لبخند هم یادتون نره!! به توصیه های یاسمن هم در بورد انسان شناسی گوش کنید!!

   

دو دنيا

زندگی میان دو دنیا

الیویا در مدرسه به زبان انگلیسی حرف می زند، با کامپیوتر کار می کند و در اینترنت گشت می زند. اما در خانه با پدربزرگ و مادربزرگش به زبان بومی سرخپوستی صحبت می کند و بر اساس سنتهای دیرین قبیله شان رفتار می کند و جشنهای بومی شان را برگزار می کند. برای این دختر سرخپوست، هر روز سفری است بین زندگی سنتی و زندگی مدرن امروزی.الیویا با افتخار لباس و زیورآلات سنتی قبیله اش را می پوشد. لباس و فرم آرایش موهایش مانند مادر مادربزرگش است.صبحها، قبل از آن که اتوبوس سرویس مدرسه بوق بزند، الیویا کلی کار انجام داده است: برای گوسفندها و اسبهای پونی علوفه تازه ریخته و برای خانه پدر و مادربزرگش هیزم برده است.

الیویا با سرعت به طرف ایستگاه اتوبوس می دود. این اتوبوس تنها شانس او برای رفتن به مدرسه است. فقط با این اتوبوس می تواند به شهر توبا-جایی که مدرسه اش آنجاست- برود. اتوبوس زردرنگ به مدت یک ساعت از میان صحرای ناوایو می گذرد.جاده ای که آنها طی می کنند بعضی جاها پر از گل و لای و گاهی هم پر از دست انداز و سنگلاخ است. به این منطقه بیابانی، به زبان سرخپوستها "دینه بیکیا" به معنی "سرزمین انسانها" گفته می شود. این بیابان با خاک سرخرنگش در ایلتهای آریزونا، یوتا و نیومکزیکو قرار دارد و با بیش از 70 هزار کیلومتر مربع یکی از بزرگترین بیابانهای جهان است.

در این منطقه 170 هزار نفر زندگی می کنند و خودشان برای سرزمینشان تصمیم می گیرند. آنها هر چهار سال یکبار 88 نماینده برای مجلس و یک رئیس دولت انتخاب می کنند. اداره پلیس و دادستانی ناوایو به طور مستقل قانونهای خاص این منطقه را اجرا می کنند. ناوایو تنها منطقه ای از امریکاست که در آن مصرف نوشیدنیهای الکلی ممنوع است.امروزه تعداد کمی از ملیونها سرخپوستی که به وسیله سفیدپوستان قتل عام شدند، در این منطقه زندگی میکنند. اینها مالک اصلی قاره امریکا هستند.راستی سرخپوستها امروزه چگونه زندگی می کنند؟ "انیسا براون" مدیر انجمن جوانها در ناوایو در پاسخ به این پرسش می گوید:"درست مثل عبور از روی یک رودخانه با دو قایق(کانو) است. یعنی همزمان یک پایمان روی قایق سنتهای نیاکانمان است و پای دیگرمان روی قایق زندگی پیشرفته امروز. ما مجبوریم برای اینکه واژگون نشویم،تعادل خود را میان این دو قایق حفظ کنیم."

الیویا موفق شده است این تعادل را حفظ کند. پیش از ظهر،فرمول ریاضی و برنامه های کامپیوتری یاد می گیرد، اما بعدازظهرها همراه خاله اش پشت دار گلیم سنتی می نشیند و با پشمهای رنگی زیراندازهای سنتی سرخپپوستی می بافد.افراد اینجا وقتی مریض می شوند، نزد پزشکان تحصیل کرده می روند، اما از انواع داروهای گیاهی سرخپوستی هم استفاده می کنند.

الیویا در یک خانه امروزی زندگی می کند که آشپزخانه مجهز و حمام دارد. اما خیلی از اهالی ناوایو در کلبه های سنتی زندگی می کنند. این کلبه ها که "هوگان" نام دارند، سقفهای گِلی دارند. در این کلبه ها زندگی کاملا به شیوه های سرخپوستی است. اینجا مسابقه ای برگزار می شود که در آن بهترین زن سرخپوست انتخاب می شود و او سرخپوستی است که به تمام آداب و رسوم سرخپوستی وارد باشد، مثلا بتواند با چاقو یک بوفالو را بکشد و پوست بکند،یا بتواند پارچه های سنتی سرخپوستی ببافد و یا از چرم گاومیش لباس بدوزد.پدربزرگ الیویا برای شرکت در جشن و مراسم سنتی قبیله، لباس کامل سرخپوستی می پوشد. او فقط یه زبان سرخپوستی سخن می گوید.

بیشتر اهالی اینجا، به دو زبان صحبت می کنند. الیویا، با دوستانش به زبان انگلیسی حرف می زند اما پدربزرگ و مادر بزرگش فقط زبان سرخپوستی بلدند.البته در مدرسه، زبان سرخپوستی از درسهای اجباریشان است. همچنین درسی با عنوان "تاریخ ناوایو" دارند. بچه ها در این درس با آداب و رسوم سنتی سرخپوستها آشنا می شوند، این که سرخپوستها چگونه به هم سلام می کنند، چه جشنها و چه مراسم سنتی دارند و حتی معنای نامهای پدربزرگ ها و نیاکان را هم یاد می گیرند. اما این آداب و رسوم و جشنهای سنتی، مشکلات سرخپوستهای منطقه را حل نمی کند. قبیله خیلی فقیراست و مردم منطقه برای تامین هزینه های مربوط به شهرسازی مجبورند که دولت مرکزی کمک بگیرند.دولت امریکا برای این که بتواند همیشه بر سرخپوستها تسلط داشته باشد آنها را در فقر نگه می دارد.

وضعیت زندگی سرخپوستها در منطقه های بیابانی بسیار سخت است. بسیاری از آنها آب آشامیدنی و برق ندارند. نیمی از ساکنان این منطقه تلفن ندارند. با وجود این که طبق قانون مصرف الکل در این منطقه ممنوع است، اما بسیاری از آنها به الکل اعتیاد دارند و از هر دو نفر یک نفر بیکار است.

البته خانواده الیویا، مثل خیلی های دیگر گوسفند،بز و اسب پرورش می دهند. در بیابانهای خشک این سرزمین کار چندان مناسبی وجود ندارد، بعضیها اگر شانس بیاورند و در اداره ای شغلی پیدا کنند یا در معدنهای زغال سنگ مشغول کار شوند.خاله الیویا یکی از ماهرترین بافنده های قبیله است و کارهای بافتنی اش به عنوان آثار هنری به فروش مس رسند. او پول خوبی از این راه به دست می آورد.یکی از دیگر حرفه هایی که درآمد خوبی دارد، فروش اینترنتی زیورآلات سرخپوستی است.  انواع گوشواره، دستبند، و گردنبند با طرح و مدل سرخپوستی در اینترنت برای فروش عرضه می شود و از سراسر جهان خریداران بسیاری دارد.مردم منطقه سعی می کنند با فروش کارهای دستی خود به مسافرها و جهانگردها کمبود بودجه را تامین کنند. جاذبه های زندگی سرخپوستان سالانه هزاران را به این منطقه می کشاند و پول لازم برای ساختن جاده ها و شهرهای منطقه از این طریق تامین میشود. البته ورود جهانگردها به منطقه آسیبهایی هم می زند. الیویا به قانونهای امروزی سرزمینش احترام می گذارد، اما سنتهای قدیمی پدربزرگهایش را فراموش نمی کند. هرگز!     

 

 

 

سخنرانی دکتر وحدتی نسب

سازمان ميراث فرهنگي برگزار مي كند:

 

سخنراني مطالعات ميان رشته اي

 

زمان:دوشنبه 19 آذر

مكان:تالار گردهمايي هاي پژوهشكده حفاظت و مرمت آثار تاريخي ميراث فرهنگي

 

 

يه نشست سوپر علمي!! برگزار ميشه كه استاد ارجمند‏ جناب آقاي دكتر وحدتي نسب(استاد اگه اينو مي خونيد نمره به من!! يادتون نره‏) هم توش سخنراني دارند. البته سخنراني ايشون 2 بخشه كه در زير مي تايپم!!:

از ساعت 10-10.30 معرفي روش ژئومتريك‏ ‏‏ٌ، مورفومتريك و مطالعه جمجمه هاي محوطه هاي باستاني گوهر ؛دكتر حامد وحدتي نسب، زهرا افشار و سيد شهريار عرب

14-14.30 مروري بر پژوهشهاي پارينه سنگي در ايران ؛دكتر وحدتي نسب

بقيه اش هم خيلي تخصصيه و در ضمن فايلي كه استاد برام فرستاده هم PDF  است و متاسفانه نميشه اينجا copy/paste  اش كرد!!اينها رو هم با عرق جبين!! تايپيدم!

 

حتما بياييد به چندين دليل : علم دوستان كه تكليفشون معلومه به چه دليل ، طرفداران دكتر وحدتي هم معلومه چرا، حالا من هم از طرف خودم از جميع آحاد ملت شكم پرور و شكم دوست دعوت مي كنم كه بيايند و دلي از عزا در آورند. ضرر نمي كنيد.!!

 

خارک:در یتیم خلیج فارس؟

کتیبه خارک زبان گشود

 

سنگ نوشته به دست آمده در خارک که احتمال می رفت سندی بر باستانی بودن خلیج فارس باشد بر کشف آب شرب در این جزیره تاکید داشته است.

بر اساس گزارش روابط عمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، تا کنون متخصصان زبان و خط در پژوهشکده زبان و گویش این سازمان توانسته اند جملات این سنگ نوشته را که به نقل از پادشاهی به نام "بهنه" است در چند جمله ترجمه کنند. بر اساس ترجمه رسول بشاش، کارشناس خطوط و زبانهای باستانی و عضو هیئت علمی پژوهشکده زبان شناسی، کتیبه ها و متون این سازمان در سنگ نوشته خارک آمده است: " این سرزمین خشک و بی آبی بود شادی و آسایش را آوردم...بهنه را(اسم خاص) یا حاکم را چاههای آب..."

نام بهنه در این کتیبه که متعلق به اواخر دوره مخامنشی و روی صخره ای مرجانی به ابعاد 85 در 116 نقر شده است می تواند اسم خاص و احتمالا از شاهان یا حکامی باشد که دستوراتی در خصوص آبادی آن مکان داده است. همچنین میراث خبر دراین باره گزارش داده است:"کتیبه یاد شده در 5 سطر و با یک فاصله در حدود 8 سانتی متر در 2 بخش سه سطری و دو سطری نوشته شده است که به صورت نامنظم و به خط میخی باستان کنده شده است. حد فاصل 2 بخش کتیبه یک خط افقی منحنی شکل نامنظمی است که هر دو سطر را از هم جدا می کند. همچنین وجود علامت چندهجای منفرد در جای جای این صخره مرجانی که به طور پراکنده روی این سنگ نقر شده از دیگر خصوصیات این سنگ نوشته است."

بر اساس ترجمه بشاش ترجمه سطر به سطر این کتیبه به شرح زیر است:" 1- بود 2-زمین خشک بی آب،آسایش  3- جاری من  4-بهنه(یک اسم خاص) یا حاکم را  5- چاههای آب..."

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گشتی در تاریخ ایران

اردیبهشت 546 پیش از میلاد

در اردیبهشت ماه 546 ق.م. کوروش هخامنشی که ابتدا مورد حمله ارتش لودیا قرار گرفته بود بعد از عملیاتی برق آسا به درون این کشور تاخت و سارد پایتخت لودیا را محاصره کرد. لودیا در آن زمان به هنگام ماد-پارس، مصر، و بابل یکی از 4 کشور بزرگ حاکم بر نیمه شرقی اوراسیا بود و در آناتولی قرار داشت. به همین دلیل هم وقتی کوروش بعد از دو هفته محاصره پایتخت این کشور را گشود و این قلمرو را به امپراتوری نوپای پارس ملحق کرد همگان شگفت زده شدند.

کوروش بر مبنای روش معمول خود به مردم سارد آزاری نرساند و خرابیها را ترمیم کرد و از میان بومیان همان منطقه رهبرانی برایشان برگزید و به بخشهای درونی ایرانی زمین بازگشت. اما پس از چند ماه یکی از گماشتگان او که مردی لودیایی به نام پاکتواس بود و قرار بود عشایر منطقه را سازماندهی کند پولی را ازخزانه شهر سارد دزدید و همداستانی برای خود یافت و مردم را به شورش فرا خواند. کوروش وقتی خبردار شد که مردم سارد شورش کرده اند یکی از سرداران مادی به نام هارپاگ را فرستاد تا شورش را سرکوب کند مردم لودیا چندان دل خوشی از پاکتواس نداشتند به همین دلیل هم از او پشتیبانی نکردند و قبل از این که هارپاگ با ارتش ایران به منطقه برسد سرداری پارسی به نام تبار که رئیس پادگان شهر سارد بود توانست به کمک سربازان اندک پارسی ساکن در شهر و پشتیبانی مردم پاکتواس و یارانش را از شهر براند.

پاکتواس که به حمایت مردم یونانی ایونیه از خود پشتگرم بود به آن سمت گریخت. اما دامنه شورش شهرهای ایونی اندک بود و شهرهایی که در میان دوراهی وفاداری یا شورش مردد بودند به سادگی توسط غیب گویان معابد و کاهنان یونانی که هوادار ایران بودند به ترک مقاومت وادار می شدند. او پس از شکست از نیروهای مازر-سردار ایرانی- به شهر کومه گریخت. در آنجا سروش معبد برانخیدی- که در نزدیکی میلتوس قرار داشت- مردم شهر را ترغیب کرد که او را به پارسها تحویل دهند. به این ترتیب مردم کومه او را از شهرشان راندند. پس پاکتواس به خیوس گریخت. در خیوس مردم مردم به زور او را از معبد آتنا پولیخوس که در آن بست نشسته بود بیرون کشیدند و و به مازر که از ماد آمده بود تسلیمش کردند. مازر هم او را به سارد فرستاد و در آنجا به فرمان هارپاگ اعدام شد. مردم سارد پس ازفرونشستن این شورش نگران بودند که کوروش درصدد انتقام گیری از ایشان برآید و این چیزی بود که در آن دوران کاملا معمول بود. با این وجود رسم کوروش  دگرگونه بود. از آنجا که شورش سارد به سرعت فرو نشسته بود و مردم از پاکتواس چندان حمایت نکرده بودند کوروش ایشان را بخشید و تنها به این بسنده نکرد بلکه متوجه شد مردم سارد به دلیل کم بودن شادی – که بر مبنای کتیبه ها عنصری مهم در سیاست دولت هخامنشی بوده- دست به شورش زده اند. بنابراین دستورداد هنرمندان و بازیگران و خوانندگان را از بخشهای مختلف امپراتوری به به شهر سارد بفرستند و به این ترتیب نخستین شهر بازی یا لوناپارک دنیا در سارد گشایش یافت. این مرکز برای مدت سه قرن همچنان فعال باقی ماند و مراکزی مشابه آن در شهرهای بزرگ دیگر تاسیس شد. این محل به گواهی هرودوت مرکزی بود که مجموعه ای از فعالیتهای شادی آور و سرگرم کننده در آن متمرکز شده بود. در میان این فعالیتها به ویژه بازیهای دلقکها و نمایشگرانی که کار آنها خنداندن مردم بود برجستگی داشت. به همین دلیل هم به تدریج نام لودیا و مرکز تفریحی لودیه با نمایشهای خنده آور و مسخره بازی مترادف دانسته شد.امروزه واژه ludicrous  در زبان انگلیسی و ludicule در فرانسه و مشتقات آن در زبانهای اروپایی و در فارسی لوده و لودگی از نام این سرزمین گرفته شده است.

منبع: روزنامه همشهری9/9/86

 

انسان شناسی هنر

همون طور که می دونید یکشنبه 4/9/1386 دومین هم اندیشی انسان شناسی هنر با موضوع کلی "هنر قومی و وحدت ملی" در فرهنگستان هنر واقع در ضلع جنوبی پارک ساعی برگزار شد. 

تو این جلسه سخنرانی های مختلفی ارائه شد که عنوان کلی اونها به شرح زیره:

*علی بلوکباشی با موضوع"مصادیق مفاهیم رمزی-آئینی در هنرهای تزئینی-قومی"

* دکتر سارا شریعتی و مروارید ایاز با موضوع"هنر دینی،هنر قومی: درهم تنیدگی، تداوم و تحول، مطالعه موردی مکانهای مذهبی بازار تهران"

* حسین سلطانزاده با موضوع" عناصر مشترک معماری در هنر اقوام گوناگون ایرانی"

* محمدرضا حائری با موضوع" تاثیر ساخت و سازهای معاصر پایتخت بر حذف معماریهای بومی ایران"

* دکتر امیلیا نرسیسانس با موضوع" ایرانیان ارمنی و هنر مدرن"

* نعمت الله فاضلی با موضوع " چالشهای گفتمان هنر قومی و مطالعات آن در ایران"

* پیروز کلانتری با موضوع" بررسی تطبیقی دو رویکرد در سینمای مستند قوم شناسانه در ایران"

*مرتضی فرهادی با موضوع" گمانه ها و وچون وچراهایی بر نقوش صخره ای تیمره"

* دکتر ناصر فکوهی با موضوع" بازارصنعتی هنر قومی: ابزاری برای وحدت ملی؟"

* مونیک ژودی بالینی از آزمایشگاه انسان شناسی اجتماعی با موضوع" زیبا شناسی و امر مقدس در پاپوازی گینه نو"

و میشل کوکه از آزمایشگاه انسان شناسی اجتماعی با موضوع " شکل گیری انسان در تصاویر مقدس: مطالعه تطبیقی سنتهای غربی و افریقایی"

 

 

((با تشکر از آقای ارشاد  که  بروشور این همایش رو در اختیارم گذاشتن))



 

 

 

 

تحقیقهای کلاس فرهنگ عامه

این ترم تو کلاس فرهنگ عامه قرار شده که بچه ها یکسری گزارش درباره پاپ کالچر از منظری که دوست دارن داشته باشن. موضوع ها که خیلی جالبه مثلا" :آرایشگاهای زنانه، دستفروشها، نمادشناسی پیامهای بازرگانی، فالگیرها، رمالها و کسانی که ادعای جادوگری دارن، آسیب شناسی نوحه های عزاداری، فرهنگ نذری و کلی موضوع جالب دیگه. قرار شده محور کار روی تحقیق میدانی باشه . عنوانها که خیلی باحالند امیدوارم که تحقیقها هم به همین جالبی باشن. از الان هم آمادگی وبلاگو برای ثبت تحقیقهای بچه ها اعلام می کنم. موفق باشید

خبر فوری

سلام خبر فوری که نیست خواستم بگم شاد باشید و خوشحال چون گوش شیطون کر قرار نیست دیگه وبلاگ بره تو کما!!! یعنی هفته ای یکبار مثل یه وبلاگ خوب آپ میشه.

ازشما هم که به خاطر این دیر دیر به روز شدن خیلی حرص خوردین(بله!دقیقا شما!! شما که پشت کامپیوتری آهان شما!) عذر می طلبیم!!

خشونت علیه زنان

دبیر کل سازمان ملل متحد

خشونت علیه زنان ، جنایت است.

خشونت علیه زنان همواره نقض حقوق بشر، جنایت و غیر قابل قبول است.

بان کی مون در پیامی به مناسبت 25 نوامبر روز بین المللی رفع خشونت علیه زنان (4 آذر) افزود: خشونت علیه زنان کماکان به عنوان زشت ترین نوع نقض نظام مند و گسترده حقوق بشر در جهان باقی مانده است.

وی گفت: این امر تهدید علیه همه زنان و مانعی برای تمامی تلاشهای جهانی برای توسعه، صلح و برابری جنسیتی در تمامی جوامع است.

بان کی مون خاطر نشان کرد: اقدامات بسیار زیادی باقی مانده است تا پرده مدارا که هنوز بعضی اوقات خشونت علیه زنان را در بر گرفته پاره شود.

وی ادامه داد: در سال گذشته تلاشهایمان فوریت جدی پیدا کرد و پس از مطالعه عمیق در سال 2006 مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامه مهمی برای تقویت تلاشهایی در زمینه حذف تمامی اشکال خشونت علیه زنان به تصویب رساند.

بان کی مون افزود: کوشش هایی برای افزایش آگاهی های عمومی، ایجاد اراده سیاسی و ارائه عکس العمل های موثر در حال انجام است و ما در زمینه پیشنهادهایی کار می کنیم که به کشورها برای رفع موارد خشونت علیه زنان و پاسخ موثر به این خشونتها کمک می کند.

وی یادآور شد: پیشنهاد کرده ام مجمع عمومی یک موضوع از دستور کار هر ساله خود را به مسئله خشونت علیه زنان اختصاص دهد و از شورای امنیت درخواست کردم سازوکاری برای نظارت بر خشونت علیه زنان ودختران در چارچوب قطعنامه 1325 درباره زنان، صلح و امنیت به وجود آورد.

وی ادامه داد: تمامی منابع نظام ملل متحد باید  برابری جنسیتی جهانی را به رسمیت بشناسند.

منبع: روزنامه همشهری 4/9/1386

*** در ضمن امروز یکشنبه 4 آذر و فردا دوشنبه 5 آذر سمینار دو روزه زن و خشونت در تالار شریعتی به همت بر و بچه های انجمن اسلامی برگزار می شود. بچه های انجمن اسلامی! خسته نباشید. فیلم مستندی که در باره خانه های امن پخش شد که حرف نداشت. ممنون

 

 

...

سلام !

سلامی با یه دنیا شرمندگی ... به خاطر دیر آپ شدن وبلاگ که همه ش به خاطر مشغله های بی اندازه ی من بوده ! امیدوارم ... یعنی قول میدم که از این به بعد مرتب و زود به زود آپ کنم !

 

گاف کاشف دی ان ای

 

جیمز واتسون کاشف دی ان ای ، به دلیل اظهاراتش درباره ی تفاوت ضریب هوشی در نژادهای مختلف ، به قول ایرانی ها " ممنوع الصحبت "شده  است . پس از آن که جیمز واتسون در مصاحبه ای اظهار داشت که توان هوشی افریقاییان کمتر از سفیدپوستان است ، موزه علوم لندن ، از موسسات معتبر علمی در انگلیس ، در بیانیه ای اعلام کرد که به دلیل سخنانی که از حد مباحثه قابل قبول فراتر رفته است ، سخنرانی دکتر واتسون را لغو می کند .

در این بیانیه آمده است : گرچه محققان برجسته گاه سخنانی بحث برانگیز ابراز می دارند و این موزه از طرح چنین دیدگاه هایی امتناع نمی ورزد ، اما ماهیت اظهارات اخیر دکتر واتسون غیر قابل قبول بوده و امکان برگزاری سخنرانی او وجود ندارد .

جیمز واتسون در مصاحبه ای با هفته نامه بریتانیایی ساندی تایمز نسبت به آینده افریقا ابراز نومیدی کرده و نابرابری هوشی نژاد سیاه و سفید را عامل عقب ماندگی افریقاییان دانسته بودئ . دکتر واتسون در این مصاحبه گفته که گرچه امیدوار است همه ی نژادها یکسان باشند ، اما دلیلی وجود ندارد که نشان دهد ساکنان مناطق مختلف جغرافیایی به شکلی یکسان تکامل یافته و از توانایی عقلی یکسانی برخوردارند .

یکی از اعضای انجمن بریتانیایی مسئولیت اجتماعی در تحقیقات علمی اظهارنظر نژادپرستانه دکتر واتسون را مهملات ژنتیکی توصیف و آنرا رد کرده است . همچنین دیوید لامی ، از اعضای دولت بریتانیا سخنان جیمز واتسون درباره تفاوت نژادی را اهانت آمیز خوانده و گفته است که چنین اظهاراتی جز برانگیختن احساسات نژادپرستانه ، نتیجه دیگری ندارد . تعدادی از سازمان های دفاع از حقوق بشر و حمایت از برابری نژادی نیز این سخنان را به شدت محکوم کرده اند .

جیمز واتسون ، دانشمند ۷۹ ساله امریکایی ، همراه با فرانسیس کریک و موریس ویلکینز ، دو پژوهشگر انگلیسی ،یکی از کاشفان ساختار دی ان ای بوده است و به همین دلیل در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل را دریافت کرد .

وی از سال ۱۹۶۸ مدیریت آزمایشگاه کلد اسپرینگ هاربر در نیویورک را بر عهده دارد که از پژوهشکده های مشهور در زمینه تحقیقات مربوط به ژنتیک و سرطان شناسی است .

دکتر واتسون در سال ۱۹۶۸ کتاب " مارپیچ های دوگانه  " را انتشار داد که در قالب نوعی زندگینامه شخصی ماجرای کشف دی ان ای را بیان می کند . مارپیچ های دوگانه از جمله پر فروش ترین کتاب های غیر تخیلی قرن بیستم محسوب می شود .

اخیرا این پژوهشگر امریکایی کتاب دیگری را با عنوان " از مردم کسالت آور اجتناب کنید " منتشر کرده و یکی از هدف های سفر او به انگلیس معرفی این کتاب است . جیمز واتسون پیش از این هم به خاطر ابراز نظرات جنجال یرانگیز هدف حمله و انتقاد قرار داشته است .

در سال ۲۰۰۰ وی در سخنانی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی ، موضوع بیشتر بودن تمایل و توانایی جنسی افرادی با پوست تیره تر را مطرح کرده و پیش از آن نیز درباره موضوعاتی مانند امکان درمان حماقت نظراتی را ابراز داشته بود !

 

محمد حسین شریعتمداری - روزنامه همشهری

با تشکر از دوست عزیزم زهرا ابطحی

خبری از پژوهشکده مردم شناسی

 

 

   پژوهشكده مردم‌شناسي برگزار می کند :

"نقش ترجمه در گسترش مردم شناسی ایران"

به مناسبت نکوداشت استاد محسن ثلاثی

                                                    

 

پژوهشكده مردم‌شناسي در نظر دارد با همکاری انجمن انسان شناسی و انجمن جامعه شناسی نشستی با عنوان نقش ترجمه در گسترش مردم شناسی ایران به مناسبت نکوداشت استاد محسن ثلاثی " برگزار نماید.

زمان : چهارشنبه     ۹/۸/۸۶    ساعت   ۱۲-۱۰

مکان : خیابان امام خمینی نبش سی تیر تالار سخنرانی پژوهشكده حفاظت و مرمت

 سخنرانان : دکتر رفیع فر - دکتر اباذری

 

مطلب بالا رو که در وبلاگ پژوهشکده ی مردم شناسی خوندم ، تعجب کردم که چه طور بوردهای دانشکده زودتر خبردارم نکرده بودند ! البته شاید هم بی دقتی از من بوده اما بعید می دونم حداقل تا امروز این برنامه توی دانشکده اعلام شده باشه ! به هرحال مهم اینه که به نظرم کار زیباییه هرچند گاهی وقتها تمام زیبایی های دنیا هم نمی تونن زشتی بعضی کارها رو که توسط بعضی آدم ها انجام میشن جبران کنن !

کشف مقبره ی بزرگ ترین امپراتور آزتک

باستان شناسان مکزیکی با استفاده از فناوری های جدید،به اسکن محلی در اعماق زمین،واقع در مکزیکوسیتی پرداختند که به نظر می رسد محل دفن آهیزئتال،امپراتور ازتک ها در زمان ورود کریستف کلمب به سرزمین امریکا بوده است.این اولین آرمگاه کشف شده از حکمرانان آزتک است و این یافته می تواند اطلاعات فوق العاده ای از اوج تمدن آزتک ها فراهم کند.این مقبره زیر تخنه سنگ بزرگی قرار دارد که روی ان تصویری از الهه زمین که برای قوم ازتک سمبل وحشت و ترس بوده ،کشیده شده است.

اهیزئتال حکمرانی بود که توانست تمدن ازتک ها را قبل از ورود کاشفان اسپانیایی قاره امریکا،از مکزیک به گواتمالا برساند.بر اساس دست نوشته های کشیشان اسپانیایی به نظر میرسد محل کشف شده جایی برای سوزاندن و دفن فرمانروایان بوده است.ولی تا به امروز هیچ اثری از قبر های این فرمانروایان پیدا نشده است و یکی از دلایل مهم این همر،ساخت یک شهر به وسیله کاشفان اسپانیایی روی همین آرامگا ه ها است و به همین دلیل حفاری این محل ها،نیاز به تخریب بناهای مستعمراتی که از نظر تاریخی ارزش زیادی دارند را به وجود می آورد. تا اینکه به واسطه زلزله سال 1985 مکزیکوسیتی یکی از این ساختمان فرو ریخت و این موضوع باعث شد تا کار شناسان این شانس را برای بررسی های بیشتر درباره این موضوع به دست بیاورند.

باستانشناسان به خبرگزاری آسوشیتدپرس اعلام کردند که این قبر با ابعادی نزدیک به 1/8 در 1/8 متر در عمق 4 متری زمین قرار دارد.ورودی این مقبره به وسیله آب و سنگ و گل پر شده بود و کاوشگران با استفاده از یک پمپ و وسایل حفاری به آرامی شروع به حفاری آن منطقه کردند.

لئونارد لوپز،سرپرست گروه باسنان شناسان این پروژه میگوید:"ما بسیار محتاطانه کار می کنین چون مسئولیت بزرگی به دوش ماست و می خواهیم تمام مدارک به طور کامل ثبت شوند.این یک موقعیت جدید برای ما به حساب می آید و دقیقا نمی دانیم چه چیزی در آن زیر مدفون شده است."

با شروع این کاوش آنها امیدوارند به زودی بتوانند به درون اتاقک هایی که نمناک هستند و سقف های کوتاهی دارند راه پیدا کنند و خاکستر های آهیزوتال ، کسی که احتمالا در 1502 مراسم تدفینش با خاکستر کردن جسدش همراه بوده را پیدا کنند .زمانی که کریسف کلمب به سرزمین آمریکا پا گذاشت با آزتک ها هیچ برخوردی نداشت تا اینکه 10 سال بعد یعنی در سال 1519 اروپایان وارد قاره آمریکا شدند و جانشین امپراتور را که پسر خواهرش بود اسر کردند و کااوتاک پسر آهیزئتال آخرین مقاومت ها در برابر اسپانیولی ها در سال 1521 در مکزیکوسیتی انجام داد و سپس اسیر و کشته شد.اسکن های زیر زمینی نشان می دهد مقبره کشف شده دارای 4 اتاقک است و به نظر می رسد در این اتاقک ها نذوراتی که برای خدایان داده شده وجود داشته باشد.لویس البرتو مارتوس ،مدیر موسسه ملی باستان شناسی مکزیک میگوید:امپراتور آزتک ها می بایست با هدایای ارزشمندی مانند کوزه ها و لوازم تزئینی خاص و چند وسیله شخیصیش دفن شده باشد."یکی دیگر از اعضای گروه تحقیق می گوید"دمای ثابت هوا و اکسیژن ،تجزیه شیشمیایی موادی از قبیل چوب و استخوان ها به تاخیر انداخته است."این تحقیقات می تواند کمک بسیار زیادی به در یافت اطلاعات از مقام امپراتوری و نوع تدفین در آن زمان ها را به کاو شگران بدهد .پیدا شدن هر تکه از صنایع دستی آن زمان برای مکزیکی ها بسیار غرور آفرین است چرا که آن ها در پس گرفتن کلاه پر گونه امپراتور آزتک ها از موزه اتنولوژی وین نیز موفقیتی بدست نیاوردند.

ادامه دارد......

مختصري از تاريخچه‏ي حاشيه‏نشيني:

در حدود هزاره‏ي اول كه منجر به تأسيس سلسله‏هاي گوناگون گرديده بود، آغاز شهرنشيني در ايران باستان همزمان است با توسعه‏ي اقتصادي، پيشرفت صنايع و گسترش كشاورزي. امپراطوري آشور، بابل، ماد و هخامنشي از جمله‏ي اين سلسله‏ها هستند و اشكانيان در اين بافت تحولات جديدي بوجود مي‏آورند. احداث شهرها تاز مان ساسانيان نيز ادامه مي‏يابد و احداث شهرهايي با نقشه‏هاي مربع، چندضلعي، مدور و بيضي به سبك اشكانيان تداوم مي‏يابد.

بعد از ظهور اسلام بافت شهري بصورت تركيبي از ابعاد مذهبي و شهرسازي قبل از اسلام شكل مي‏گيرد. پس از زمان‏هاي قديم در ايران شبكه‏اي از شهرهاي سياسي، نظامي، مبادلاتي و ارتباطي پديد آمده بود. با ورود نظام سرمايه‏داري به كشورهاي جهان سوم و از جمله ايران هماهنگي بين اين سه بخش از بين مي‏رود و شهر بدون مركز جانشين اين سه نظام مي‏گردد. در اين مرحله است كه شهرها بدون ارتباط با هم و بصورتي گسسته در جهت ارضاي نيازهاي سرمايه داري و براي مصرف، رشد معاصر خود را آغاز مي‏كنند.

دكتر پرويز پيران روند شكل‏گيري ناهمگون شهرنشيني موجود را به اين شرح بيان مي‏دارد كه:

«در جهت ارضاي نيازهاي سرمايه‏داري غربي، توسعه‏ي برون‏زا يا تحميلي مناطقي كه به جهان سوم موسوم است و از جمله ايران بدون توجه به شرايط تاريخي بستر فرهنگي و نيازهاي واقعي اين قبيل جوامع آغاز، و با هدايت غرب گسترش يافت و در جهان سوم نيز شهر مركزي غربي، اما اين بار فقط براي مبادله و مصرف به عنوان مقر نمايندگي‏هاي شركت‏هاي فرامليتي و ايستگا‏ه‏هاي مبادلاتي تكرار شد و در نتيجه پايتخت و با شدتي به مرات كمتر چند شهر ديگر به سرعت رشد كرد و شهرنشيني شتابان ولي فوق‏العاده ناهمگون رخ داد.

انبوه روستاييان آشنا شده با شهر پرآشوب نه از  براي چرخانيدن چرخ‏هاي صنايع نوپا بلكه بيشتر براي پادويي در بخش خصوصي بي‏ضابطه كه حتي با بخش‏ خصوصي غربي نيز از هيچ نظر قابل مقايسه نيست سيل‏وار به شهرها سرازير شدند و شرايط كنوني پديد آمد.»

در ايران پس از ورود و استقرار سرمايه‏داري پديده‏ي حاشيه‏نشيني بوجود آمد و رشد آن عمدتاً از سال 1320 به بعد شدت يافت. گفتني است كه اصلاحات به اصطلاح عميق نيز از همين سال به بعد صورت گرفت، پس از بروز تغييرات عمده در سال‏هاي 1341 و 1342 رشد حاشيه‏نشيني به حدي رسيد كه دستگاه‏هاي حكومتي و پژوهشگران اجتماعي را برآن داشت تا براي رفع آن چاره‏انديشي كنند.

در سال 1350 مؤسسه‏ي مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران بنا به خواست سازمان برنامه بودجه، طرح گسترده‏اي براي مطالعه‏ي حاشيه‏نشيني در كشور تهيه كرد كه با مطالعه‏ي شهر تهران آغاز مي‏شود و سپس مطالعات عميق‏تري پيرامون ديگر شهرها آغاز شد.

- مختصري از تاريخچه‏ي بهداشت:

بايد گفت براي هزاران سال، بيماري‏هاي همه‏گير بازتاب تبهكاري‏هاي بشر تلقي مي‏شد. اين عقيده كه بيماري از عوامل طبيعي مانند آب و محيط فيزيكي ناشي مي‏شود به مرور به وجود مي‏آيد.

اين پيشرفت عمده در تفكر يونان و طي قرون 4 و 5  قبل از ميلاد اتفاق افتاد و نمايان‏گر اولين تلاش در جهت تنظيم فرضيه‏ي منطقي و علمي علت بيماري بود. منشأ طب و بهداشت نيز در افسانه‏هاي بي‏شماري بيان شده است.

معرفي طب را به دوران جمشيد، چهارمين پادشاه باستاني ايران نسبت مي‏دهند. قرون وسطي با طاعون سال 542 م آغاز و با مرگ سياه (طاعون) سال 1348 م به پايان خود نزديك شد.

جداسازي افراد مبتلا به بيماري مسري براي اولين بار براي پيشگيري از گسترش جزام به كار گزفته شد. در اين دوران كليسا عهده‏دار مقررات بهداشتي بود. تحول اصلي در اين قرون برخورد فرهنگ مهاجمان بربر با ميراث كهن امپراتوري ساقط شده‏ي روم و باورها و ‘آموزش‏هاي صحيح دين مسيح بود. در دروه‏ي رنسانس پيشرفت‏هاي صنعتي با موفقيت‏هاي مهم علمي همراه بود. استفاده‏ي روز افزون از روش‏هاي تجربي، پيشرفت در مطالعه‏ي بيماري در فرد و جامعه و توجيه منطقي انتقال بيماري به وسيله‏ي عامل بيماري‏زا براي اولين بار در اين زمان مطرح گرديد.

از سال 1750 م، جمعيت اروپا به سرعت افزايش  و ميزان مرگ و مير كودكان زير يك سال فزوني پيدا كرد. اين زمان با كوشش‏هايي براي آموزش عمومي در زمينه‏هاي بهداشتي و پرداختن از بهداشت فردي به بهداشت عمومي همراه بود.

انقلاب صنعتي قرن 18 در انگلستان، مشكلات زيادي را ايجاد كرد مانند تراكم جمعتي، تجتمع زباله‏ها و ايجاد زاغه‏نشيني اين مشكلات باعث شكل‏گيري مفهوم تازه‏اي به نام بهداشت عمومي گرديد و دولت مسئوليت مستقيم سلامتي مردم را به عهده گرفت.

جداسازي افراد مبتلا به بيماري مسري براي اولين بار براي پيشگيري از گسترش جزام به كار گرفته شد. در اين دوران كليسا عهده‏دار مقررات بهداشتي بود. تحول اصلي در اين قرون برخورد فرهنگ مهاجمان بربر با ميراث كهن امپراتوري ساقط شده‏ي روم و باورها و آموزش‏هاي صحيح دين مسحي بود. دردوره‏ي رنسانس پيشرفت‏هاي صنعتي با موفقيت‏هاي مهم علمي همراه بود. استفاده‏ي روز افزون از روش‏هاي تجربي، پيشرفت در مطالعه‏ي بيماري در فرد و جامعه و توجيه منطقي انتقال بيماري به وسيله‏ي عامل بيماري‏زا براي اولين بار در اين زمان مطرح گرديد.

از سال 1750 م، جمعيت اروپا به سرعت افزايش و ميزان مرگ و مير كودكان زير يك سال فزوني پيدا كرد. اين زمان با كوشش‏هايي برا‏ي آموزش عمومي در زمينه‏هاي بهداشتي و پرداختن از بهداشت فردي به بهداشت عمومي عمراه بود.

انقلاب صنعتي قرن 18 در انگلستان، مشكلات زيادي را ايجاد كرد مانند تراكم جمعيت، تجمع زباله‏ها و ايجاد زاغه‏نشيني.

اين مشكلات باعث شكل گيري مفهوم تازه‏اي به نام بهداشت عمومي گرديد و دولت مسئوليت مستقيم سلامتي مردم را به عهده گرفت.

 

 

 

 

 

 

 

ادبيات پژوهش :

در رابطه با منابع مطالعه شده درباره‏ي حاشيه‏نشيني مي‏توان به تعاريف زير اشاره كرد:

ـ مريم هاديزاده در كتاب حاشيه‏نشين و راهكارهاي سامان‏دهي آن در جهان، حاشيه‏نشيني را چنين تعريف كرده است: بخشهاي مورد غفلت واقع شده‏ي شهري كه شرايط زندگي و مسكن در آنجا به شدت نامناسب است مناطقي كه مهاجران فقير روستايي اولين خانه‏ي ارزان و كوچك خود را در آنجا بنا كرد، و در همان حوالي به دنبال كار و شغل هستند.

ـ بخش جامعه‏شناسي موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران در كتاب بررسي حاشيه‏نشينان تهران، حاشيه‏نشيني را چنين تعريف كرده است:

مفهوم حاشيه‏نشيني به معناي اعم، شامل تمام كساني است كه در محدوده‏ي اقتصاد شهري ساكن هستند ولي جذب اقتصاد شهري شده‏اند. جاذبه‏ي شهرنشيني و رفاه شهري، اين افراد را از زادگاه خويش كنده و به سوي قطب‏هاي صنعتي و بازارهاي كار مي‏كشد و اكثراً مهاجرين روستايي هستند كه به منظور گذران بهتر زندگي راهي شهرها مي‏شوند.

ـ منصوريان و آيه‏اللهي در كتاب حاشيه‏نشينان شيراز چنين تعريفي از حاشيه‏نشيني ارائه داده‏اند:

در سكونتگاههاي غيرمتعارف با ساكنين بافت اصلي شهر زندگي مي‏كنند. گروههاي مزبور بيشتر به خاطر نيروهاي دافعه‏ي خاستگاه چون فقر و بيكاري و كمتر عوامل جاذب شهري از زادگاه خود روستا، ايل يا شهر رانده شده و به سوي شهرها روي مي‏آورند. از آنجا كه اكثر اين گروهها بي‏سواد بوده و مهارت لازم را جهت جذب در بازار كار شهر ندارند، عامل پس ران شهري نيز آنها را از شهر رانده و به حاشيه كشانده است.

ـ سعيد زاهداني در كتاب حاشيه‏نشيني چنين تعريفي از حاشيه‏نشين ارائه داده است:

حاشيه‏نشينان بيشتر افراد مهاجر روستايي و عشايري و كمتر شهري (از شهرهاي ديگر يا خود شهر) هستند كه اغلب فاقد مهارت لازم شهري و بعضاً غيرماهرند.

اين افراد بيشتر به دليل عوامل رانش زادگاه خود و كمتر به دليل عوامل جاذب شهري، زادگاه خود را ترك كرده و به شهرها روي مي‏آورند. آنها به دليل عدم تطبيق با محيط شهري از يك سو و براثر عوامل پس‏ران شهري از سوي ديگر، از محيط شهري پس زده مي‏شوند و به تدريج در كانون‏هايي به هم پيوسته و يا جدا از يكديگر در قسمت‏هاي ارزان شهري سكني مي‏گزينند به صورتيكه محل سكونت و نوع مسكن آنها با محل سكونت متعارف شهري مغاير است همچنين حاشيه‏نشينان از نظر وضعيت فرهنگي و اقتصادي نيز با جمعيت شهري تمايز دارند.

ـ در پايان نامه غلامرضا ياري با موضوع شهرنشيني و زاغه‏نشيني از حاشيه‏نشيني چنين تعريف كرده است:

زاغه عبارت است از يك خيابان، محله يا ميدان و ... كه در يك ناحيه يا شهر كوچك و يا شهر شلوغ قرار گرفته و ساكنين آن را مردمان طبقه پايين تشكيل مي‏دهد يا جمعيتي كه در خيابان يا محله‏اي متراكم شده و يا محله‏اي كثيف زندگي مي‏كنند.

 

 

 

 

 

 

 

در رابطه با منابع مطالعه شده درباره‏ي حاشيه‏نشيني مي‏توان به نظريات زير اشاره كرد:

نويسندگان و پژوهشگران داخلي در مورد پيدايي حاشيه‏نشيني كمتر به علت‏يابي پرداخته و تاكنون نظريه‏اي جامع ارائه نداده‏اند اما نويسندگان خارجي اغلب سعي در بيان چرايي اين پديده داشته و نريه‏هايي در اين مورد عرضه كرده‏اند.

برخي از پژوهشگران به مساله‏ي حاشيه‏نشيني از ديدگاه بوم‏شناسي شهري (اكولوژي شهري) نگريسته و تلاش كرده‏اند تا با توجه به بافت فيزيكي شهر به توجيه مكانيزم پيدايي حاشيه‏نشيني بپردازند.

ـ مارشال كلينارد نظريه‏هاي حاشيه‏نشيني را به دو دسته تقسيم مي‏كند كه عبارتند از:

1. تغيير نحوه‏ي استفاده از زمين

2. كمبود مسكن و عدم تعمير و نگهداري صحيح آن

در دسته‏ي نخست با توجه به مطالعات ارنست بوركس و لويس ويرث كه عمدتاً پيرامون شهرهاي ايالتي متحده‏ي آمريكا انجام گرفته است مي‏آورد:

در مراحل اوليه‏ي رشد شهر اينگونه مناطق محل سكونت طبقات بالا مي‏باشد و منطقه‏ي مسكوني مد روز است با گسترش منطاق تجاري و صنعتي كارخانه‏ها. انبارها و مراكز عمده فروش در همسايگي اين محل رشد مي‏نمايد و آنها كه وضع بهتري دارند از مركز شهر به سمت خارج حركت نموده دور از مركز شهر سكني مي‏گزينند. كارگران كم درآمد كه شامل گروههاي قومي فقير تازه وارد و گروههاي نژادي مي‏باشند به اين مناطق آمده ساكنين اين نواحي مي‏شوند چون مالكان اجاره‏ي كمي جهت تعمير و نگهداري ساختمانها دريافت مي‏دارند شرايط نزول مي‏يابد و به علت شلوغي زياد بي‏توجهي و تخريب توسط ساكنين اين مناطق به زاغه‏ها تبديل مي‏شوند.

ـ يكي ديگر از نظريه‏پردازان بوم‏شناسي شهري هومر هويت است كه كلينارد با توجه به ظنريات او در زمينه ي نحوه‏ي استفاده از زمين نظريه‏ي قبلي را كاملتر مي‏كند.

براساس اين نظريه مناطق صنعتي در امتداد دره‏ي رودخانه‏ها، كانال‏هاي آب و خطوط راه آهن از مركز به سمت خارج شهر گسترش مي‏يابند و سكونتگاه كارگران نيز از اين روند تبعيت مي‏كند و حتي كارخانه‏هايي در لايه‏هاي خارجي شهر ايجاد مي‏شوند. طبق نظريه‏ي قطاعي بهترين نقاط مسكوني در حلقه‏ي خارجي شهر قرار نگرفته و فقط بخش‏هايي از شهر را مي‏پوشاند.

كلينارد اين نوع نحوه‏ي استفاده از زمين را خاص كشورهاي صنعتي دانسته و در مورد شهرهاي ماقبل صنعتي و شهرهاي كشورهاي جهان سوم از قول سوبرگ SJOBERG نويسنده‏ي كتاب شهر ماقبل صنعتي مي‏گويد: ”خانه‏هاي خارجي شهري، مربوط به ساكنين كم درآمد است كه مشكل‏تر مي‏توانند دسترسي به تسهيلات مركزي شهر داشته باشند“.

اين مطلب بوسيله‏ي مطالعات شنور schnore كه در مورد چندين شهر امريكاي لاتين انجام يافته تاييد مي‏شود سرانجام كلينارد نتيجه مي‏گيرد كه الگوي زاغه‏نشيني در كشورهاي آسيا، افريقا و امريكاي لاتين با امريكاي شمالي مغايرت داشته و در اين گونه كشورها مناطق حاشيه‏نشيني در حاشيه‏هاي خارجي شهر تشكيل مي‏يابند.

ـ در مورد دسته‏ي دوم نظريات حاشيه‏نشيني كلينارد از زبان گولين مي‏گويد colean:

در امر حاشيه‏نشيني، صاحب‏‏خانه‏ها. ساكنين و اجتماع هر سه مقصرند، صاحبخانه‏ها به خاطر منفعت طلبيشان، ساكنين به خاطر فقر و بي‏توجهي و عدم نگهداري صحيحشان و اجتماع به خاطر اينكه اجازه‏ي رشد به مناطق حاشيه‏نشيني مي‏دهد و در از بين بردن آنها كوشش نمي‏كند و دولت را در جهت حفظ استانداردهاي اجتماعي ياري نمي‏نمايد.

مكينتاش نويسنده‏ي انگليسي در همين دسته از نظريات 4 عامل را در نظريه‏ي حاشيه‏نشيني مورد توجه قرار مي‏دهد.

محيط فيزيكي اطراف خانه، شرايط فيزيكي خانه، صاحبخانه‏ و ساكنين آن. او معتقد است كه با بهبود شرايط فيزيكي مي‏توان به مساله‏ي حاشيه‏نشيني پايان داد به عقيده‏ي او مي‏بايد شرايط محيطي بهبود يابد صاحبخانه‏ها و ساكنين بهتر از خانه‏ها نگهداري كنند و مقامات دولتي نظارت‏هاي تخصصي خويش را اعمال كنند.

در اين مورد نظريه‏ي ديگري توسط كلود گرون claude gruen ارائه شده است وي مي‏گويد: نوساز‏ي‏هايي كه در شهرها انجام مي‏شود موجب بروز زاغه‏هاي جديد مي‏گردد به نظر او باندسازي عمل زاغه‏هاي قديمي در خواست صاحبخانه‏ براي اجازه بهاي بيشتر افزايش مي‏يابد و اجاره‏بها براي خانه‏هاي فقيرنشين بيشتر مي‏شود و در نتيجه قادر به پرداخت اجاره بها نبوده به زاغه‏نشيني روي مي‏آورند. به عقيده‏ي او با رشد اقتصادي ـ اشتغال كامل و كاهش تبعيض نژادي در گزينش كاركنان درآمد افراد فقير افزايش يافته و از اين طريق وضع مسكن بهبود خواهد يافت.

ـ نظريه‏ي ديگري مهاجرت را عامل اصلي حاشيه‏نشيني در كشورهاي در حال توسعه مي‏داند. در كشورهاي در حال توسعه، شهرهيا بزرگ با سيل عظيم مهاجرين روستايي روبرو هستند.

شهر به عنوان يك متوقف‏كننده در مورد آنها عمل مي‏نمايد. بعضي از مهاجرين خوشبخت مي‏توانند از دروازه‏ي طلايي شهر عبور كرده و خود را با شهر تطبيق دهند. اما بعضي از آنها نمي‏توانند با شهر سازگاري داشته باشند و درنتيجه پشت دروازه‏ي شهر تشكيل حاشيه‏نشيني مي‏دهند.

ـ بنا به فرمول رابرت اي. پارك، انسان حاشيه‏نشين از لحاظ فرهنگي، انساني دورگه است كه صميمانه در زندگاني فرهنگي دو جمعيت متمايز زندگي مي‏كند و با هردوي آنها شريك است. مايل نيست كه از گذشته، خود ببرد و هنوز ابعاد جامعه‏ي ميزبان او را به تمامي نپذيرفته‏اند. انسان حاشيه‏نشين نوعي شخصيت است كه در زمان و مكاني بوجود مي‏آيد كه در اثر كشمكش نژادها و فرهنگ‏ها، جامعه‏هاي نو، مردم نو و فرهنگ‏هاي نو به عرصه‏ي وجود گام مي‏نهند.

او درباره‏ي مهاجرت انسان‏ها به عنوان يكي از رويدادهاي قطعي مي‏نويسد:

”يكي از نتايج مهاجرت، پديد آمدن موقعيتي است كه در آن يك انسان واحد، خود را براي زندگاني در ميان دو گروه فرهنگي مختلف مي‏يابد و درنتيجه يك شخصيت نااستوار انساني پديد مي‏آيد“.

ـ استونكويست، شاگرد رابرت اي. پارك نيز در مورد انسان حاشيه‏نشين چنين سخن مي‏گويد: در عين حال كه حاشيه‏نشيني به روشني در دو رگه‏هاي فرهنگي و نژادي ديده مي شود، در روابط گروههاي كوچك مانند طبقه‏هاي اجتماعي، فرقه‏هاي مذهبي و جماعت‏ها نيز آشكار است.

كسي كه از راه مهاجرت، تحصيل، ازدواج يا تحت تاثير چيز ديگري گروه اجتماعي يا فرهنگي‏اي را ترك مي‏كند، بي‏آنكه خود را با فرهنگ يا اجتماع ميزبان به گونه‏اي رضايت‏بخش وفق دهد، خود را در حاشيه‏ي هر دو اجتماع مي‏يابد اما عضو هيچ يك از اين دو اجتماع احساس نمي‏كند.

 

 

 

 

 

در رابطه با منابع مطالعه شده درباره‏ي حاشيه‏نشيني مي‏توان دلايل زير را برشمرد:

-   عبدالمعبود انصاري در كتاب ”ايرانيان مهاجر در ايالت متحده“، دلايل حاشيه‏نشيني را چنين بيان مي‏كند: مهاجرت صرفا به خاطر مشكلات اقتصادي شكل نمي‏گيرد و بلكه مسائل سياسي، فرهنگي و اجتماعي هم در ان دخالت دارد كه مجموع اين عوامل مي‏تواند در پديد آمدن حاشيه‏نشيني موثرانند.

-   مريم هاديزاده در كتاب ”حاشيه‏نشيني و راهكارهاي ساماندهي آن در جهان“ دلايل حاشيه‏نشيني را چنين بيان مي‏كند:

 حاشيه‏نشيني و اسكان غيررسمي پديده‏اي است كه به دنبال تحولات ساختاري و بروز مسائل و مشكلات اقتصادي ـ اجتماعي مانند جريان سريع شهرنشيني و مهاجرت‏هاي روستايي لجام گسيخته در بيشتر كشورهاي جهان به ويژه كشورهاي جهان سوم به وجود آمده است. اين مشكل شهري صرفاً مسئله‏ي كالبدي و فيزيكي نبوده و از عوامل مكان ساختاري در سطح ملي و منطقه‏اي ناشي مي‏شود.

رشد فزاينده‏ي جمعيت شهري از توان سازمان‏هاي دولتي و غيردولتي جهت توسعه و ارائه‏ي خدمات و تسهيلات شهري براي اين جمعيت فزاينده پيشي گرفته و برآورده نشدن نياز مسكن و سرپناه اقشار كم درآمد در فضاي رسمي و برنامه‏ريزي شده‏ي شهر حاشيه‏نشيني را به گونه‏اي بي‏سابقه گسترش داده است.

-   سيد سعيد زاهداني در كتاب ”حاشيه‏نشيني“ دلايل حاشيه‏نشيني را چنين بيان مي‏كند:

§    شهرهاي بزرگ در كشورهاي در حال توسعه با پديده‏ي حاشيه‏نشيني مواجهند از جمله عوامل حاشيه‏نشيني: اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است.

روستاييان مهاجر به علت جذابيت‏هاي شهري و عدم امكانات روستا به سمت شهر مي‏آيند. آن عده از روستاييان كه بتوانند خود را با شرايط محيط شهري وفق دهند جذب مركز شهر مي‏شوند و آن عده از مهاجرين كه توانند خود را با شرايط شهري وفق دهند به حاشيه‏نشيني روي مي‏آورند.

§    پيامد رشد صنعتي كشورهاي غربي، بروز مسائل و مشكلات اجتماعي فراواني بود كه حاشيه‏نشيني يكي از آن‏هاست. مناطق صنعتي فعال به عنوان قطب‏هاي جاذب جمعيت به فراخواني نيروي كار از نقاط مختلف كشور خويش و يا ديگر كشورهاي جهان پرداخته و مازاد جذب نشده‏ي اين نيروها را در سكونت‏گاههاي نامناسب و يا سرپناههايي سرهم بندي شده در نقاطي به خصوص از شهر گردهم آوردند و در اين راستا، حاشيه‏نشيني چهره‏ي زشت خويش را ساخت.

-   در جستجو در سايت‏هاي اينترنتي هم دلايل زير براي پديده‏ي حاشيه‏نشيني ذكر شده است:

§    بيشتر علل گرايش افراد به حاشيه‏نشيني ضعف‏هاي اقتصادي است كه جهت رفع آن به حاشيه‏ي شهرها پناه مي‏آورند. بيكاري جوانان و افراد سرپرست خانوار به اين ضعف‏ها دامن زده و موجبات گسترده‏گي اين معضل را فراهم مي‏آورد چرا كه افراد به اميد پيدا كردن شغل مناسب به ناچار به حاشيه‏ي شهرها و حلبي‏آبادها پناه مي‏آورند.

§    در كل مي‏توان حاشيه‏نشيني را پديده‏اي توسعه‏اي و ناشي از سياست‏ها، برنامه‏ها و تصميمات نادرست دانست. چنين وضعيتي ناشي از ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي در ابعاد محلي، ملي و جهاني است لذا حاشيه‏نشيني از جمله مشكلات حل نشده‏ي توسعه است.

در رابطه با منابع مطالعه شده درباره حاشيه‏نشيني مي‏توان به راهكارهاي زير اشاره كرد:

ـ غلامرضا ياري در پايان‏نامه شهرنشيني و زاغه‏نشيني چنين راهكاري ارائه داده است:

هر زاغه داراي فرهنگ منحصر به فردي است و راه زندگي در آن يادگرفتني است و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‏شود و ساكنين زاغه‏ها تحت تاثير فرهنگ آن هستند و ارزشها و هنجارهاي مخصوص به خود را دارند. بنابراين براي ارائه راه حل در جهت مسئله حاشيه‏نشيني، بايد فرهنگ و آداب و رسوم و روابط قومي و خانوادگي اين گروهها را شناخت و بدون بررسي آن سعي در تغيير شرايط آنان نداشته باشيم و يا تنها به ابعاد فيزيكي آن مثل خانه‏ها توجه نكنيم.

ـ سيد سعيد زاهد زاهداني در كتاب حاشيه‏نشيني چنين راهكاري را ارائه داده است:

§                    از جمله كمك‏هايي كه مي توان به اين قشر ارائه داد با توجه به اينكه اغلب آنان از مهارت‏هاي لازم بي‏بهره‏اند و بيشتر به انجام كارهاي يدي در بخشهاي شهري مشغول‏اند از آن جمله: دست فروشي، فروشندگي، كارگري و ... توانمندسازي آنان در جهت كسب مهارت لازم براي استفاده از آن در مشاغل شهري است.

§                    اقدامات انجام شده براي رفع پديده‏ اجتماعي حاشيه‏نشيني:

الف) سياست‏هاي كوتاه مدت:

1.  تغيير شرايط زيست و سكونت حاشيه‏نشينان.

2.  تغيير شرايط اقتصادي ـ اجتماعي حاشيه‏نشينان.

كه رهيافت‏هاي كوتاه مدت نه تنها منجر به حل مسئله حاشيه‏نشيني نمي‏شود بلكه به تشديد مسئله از طريق تقويت سيستم روابط اجتماعي موجود با تزريق نيروهاي جديد كار به داخل آن، مي‏انجامد.

ب) سياست‏هاي درازمدت:

1. رونق بخشيدن به اقتصاد كشاورزي

2. ايجاد تعادل در توسعه‏ي شهر و روستا

ـ در جستجو در سايت‏هاي اينترنتي به راهكارهاي زير درباره حاشيه‏نشيني اشاره شده است.

افزايش امكانات در شهرهاي كوچك و روستاها، تامين نيازهاي شغلي و بهره‏گيري از ظرفيت‏هاي محيطي يك منطقه و تمركز روي آن با توجه به اينكه شرايط اكولوژيكي هر منطقه با هم فرق دارد مي‏تواند راه حل خوبي براي مشكل حاشيه‏نشيني باشد.

ـ مريم هاديزاده بزاز در كتاب حاشيه‏نشيني و راهكارهاي سامان‏دهي آن در جهان، چنين راهكاري را مطرح كرده است. مهندسان و طراحان شهري بيشتر به مسئله بهداشت عمومي در مناطق حاشيه‏نشيني توجه دارند. مسائلي در زمينه‏ي تهيه آب سالم و جمع‏آوري زباله‏ها و .. و از بين بردن بيماري‏هاي خطرناك را در اين مناطق مهم مي‏دانند چون باعث افزايش بهداشت عمومي در جامعه مي‏شود.

اين گروه معتقدند انجام چنين فعاليتهايي نه تنها باعث بهبود شرايط اين مناطق مي‏شود بلكه موجب بهبود كل جامعه مي‏شود و بنابراين تمام خدمات اساسي شهر بايد در همه محلات شهري ارائه شود.

 

 

 

 

 

 

الف) بررسي وضعيت بهداشت زيست‏-محيطي زاغه‏نشينان يوسف‏آباد (بخش الف و ب):

جمع وسيعي از زاغه‏نشينان منطقه‏ي يوسف‏آباد چه در بخش (الف) و چه در بخش (ب) از سطح معيشت پاييني برخوردارند و زندگي اين افراد با مشكلاتي كه ناشي از وضعيت بد محل زيست يا وضع غيربهداشتي امكانات موجود مي‏باشد احاطه شده است.

آنچه كه در اين مبحث موردتوجه قرار مي‏گيرد اطلاعاتي مربوط به وضعيت بهداشت زيست-محيطي اين زاغه‏نشينان است كه در ابعاد مختلف در رابطه با:

-       محل دفع زباله‏ها

-       محل دفع فاضلاب‏ها به تفكيك (دستشويي، حمام، آشپزخانه و...)

-       وضعيت آب آشاميدني

-       آلودگي‏هاي صوتي و هوا

-       آلودگي‏هاي ناشي از كارگاه

-       ساختار مساكن و مشكلات ناشي از آن

مورد بررسي قرار گرفته است.

قبل از هر چيز آن چه كه بيش از باقي مسائل توجه بيشتري را به خود جلب مي‏كند به وضعيت مسكن و خانه‏هاي اين گروه مربوط مي‏شود. ساختار مساكن زاغه‏نشينان يوسف‏آباد به لحاظ مصالح، ابعاد،... به گونه‏اي است كه به عنوان عامل اصلي در بسياري از مشكلات بهداشتي محيطشان نقش ايفا مي‏كند.

در ابتدا در رابطه با فضاي تنگ و كوچك اين خانه‏ها صحبت مي‏كنيم. ابعاد خانه‏هاي اين زاغه‏نشينان بسيار كوچك است و تنگي جا براي ساكنين آن كه مجبورند در آنجا زندگي كنند بطور غيرمستقيم مشكلات فراوان و گوناگوني را بوجود آورده است، بطوريكه عوامل مختلفي كه در عين حال به هم وابسته هستند زمينه‏اي را براي عدم دسترسي آنها به امكانات بهداشتي محيطي فراهم كرده است.

شايد بتوان گفت مهم‏ترين مشكل ساختاري اين خانه‏ها نداشتن پنجره‏اي است كه امكان باز شدن به بيرون را داشته باشد تا بتوان با استفاده از آن وسيله‏اي براي تهويه‏ي هواي داخل خانه‏ها پيدا كرد.

اين مساله در نورگيري خانه‏هايشان هم مشكلات فراواني را بوجود آورده است. چرا كه نوع مساكن اين منطقه بگونه‏اي است كه امكان دسترسي افراد به نور طبيعي خوشيد را فراهم نمي‏كند.

در زاغه‏ي (الف) نمونه‏اي از خانه‏اي را مشاهده كرديم كه مهم‏ترين مشكل آن به سقف خانه مربوط مي‏شد. سقف متشكل از تيرهاي چوبي‏اي بود كه روي آن را با پلاستيك پوشانده بودند و اين مساله در شكل ظاهري خانه امكان بروز رطوبت را بيش از پيش فراهم كرده بود.

نبود امكانات فضايي باعث شده كه عده‏اي از آنها در برخورد با بسياري از مسائل روزمره‏شان با مشكلات بسياري روبرو شوند. يكي از آن مشكلات پهن كردن لباس‏ها درخانه است. اين مساله هم باعث افزايش رطوبت خانه‏ها  شده و هم بهداشت كامل لباس‏ها را بواسطه‏ي نرسيدن نور كافي به آنها تامين نمي‏كند.

چون امكان تهويه‏ي مناسبي در خانه‏هاي آنها فراهم نيست حمام هم در افزايش رطوبت اين خانه‏ها تاثيرگذار شده است. در عين حال آب باران به خاطر ساختار خانه‏ها امكان نفوذ بسيار زياد در رطوبت را فراهم كرده است. لذا با افزايش رطوبت ميزان حشرات موذي و سوسك و هزارپا و... هم در مكان زندگي آنها بيشتر شده است.

در بعضي از خانه‏ها براي گرم كردن فضا بشكه‏هاي نفت مورد استفاده قرار مي‏گيرد اين مساله باعث پراكندگي بوي نفت در هوا شده و تنفس را با مشكل روبرو كرده است.

نگهداري حيوانات خانگي چون مرغ و خروس در تعدادي از خانه‏هاي زاغه (الف) باعث برهم خوردن تعادل بهداشتي زندگي آنها شده و امكان بروز بيماري‏هايي را براي آنها فراهم كرده است.

در رابطه با فضاي بيروني خانه‏ي عده‏اي از آنها تنگي كوچه و عدم امكانات تخليه‏ي چاه‏ها باعث پر شدن چا‏ه‏ها شده و به اين وسيله‏ي بهداشت محل با مشكل روبرو شده است. در زاغه‏ي (الف)هم به دليل عدم امكانات تخليه فاضلاب همگي با يك لوله فاضلاب‏ها را در محلي تخليه مي‏كردند كه باعث آلودگي زيادي شده بود.

در زاغه‏ي (ب) ساكنين با همكاري خودشان محله را آسفالت كرده بودند ولي در زاغه‏ي (الف) آسفالت محل بسيار ناقص بود و همچنين زباله‏ها با شيوه‏ي درست دفع نمي‏شدند و عدم دفع درست زباله‏هاي ساكنين باعث تشديد آلودگي‏هاي محيط زندگي‏شان شده بود.

برخورداري ساكنين از آب آشاميدني هم مشكلات بسياري را به لحاظ كمّي و كيفي براي آنها بوجود آورده است. از نظر كمّي فشار آب بسيار پايين است و اين مساله ميزان دسترسي اين گروه به آب را كاهش داده و به لحاظ كيفي از آنجا كه آب مورد استفاده‏ي آنها آب چاه است ممكن است بيماري‏هايي را براي آنها بوجودآورد.

مساله‏ي ديگري كه در محيط زندگي آنها مشكلاتي را بوجود آورده مربوط مي‏شود به يك كارگاه كه در حيطه‏ي محل زندگي آنها قرار دارد. اين كارگاه بواسطه‏ي فعاليت‏هاي روزانه آلودگي‏هايي را هم براي ساكنين و هم براي خود افرادي كه در كارگاه شاغل هستند فراهم كرده است. فضاي كارگاه نه امكان تهويه‏ي مناسبي دارد و نه امكان نورگيري كافي. كارهايي مثل نجاري، رنگرزي و... در اين كارگاه باعث آلودگي‏ هوا شده در عين حال آلودگي‏هاي صوتي را هم بوجود آورده است.

 

 

خوش آمدید................

با عرض سلام خدمت همه ی ورودی های جدید و همه ی دوستای قدیمی

دقیقا یک سال گذشته .........

باورش سخته..................

اما همینه ..............

ادم ها در مورد خیلی چیز ها تجربیات مشترکی دارند چون به نوعی زمان برای همشون میگذره........... چه بخوان ...........چه نخوان

ولی این چرخ دوباره تکرار شده و قرعه به نام شما افتاده

اگه قول بدین که ما رو تنها نمی ذارین ما هم قول می دیم دوستان خوبی برای شما باشیم........

از اینکه بچه های جدید با انرژی بیشتر می یان دانشکده واقعا خوشحالیم ..........

و مودبانه تر اینکه هرقدمتونوگرامی میداریم و آرزو می کنیم که در دانشکده ی روز های خیلی خوبی داشته باشین...........

منتظرتونیم.........

حاشیه نشینی

با عرض سلام خدمت دوستان عزیز

به در خواست عده ای قصد آن را داریم تا تحقیق دوستانی  که در ترم گذشته در درس روش تحقیق عملی (دکتر مقصودی) با موضوع حاشیه نشینی صورت گرفته است را به صورت مداوم در وبلاگ بیاوریم .در انتهای متن نیز با ذکر آدرس پستی یکی از محققین این پروژه خوانندگان محترم می توانند سوالات و نظرات خود را به سمع محققین برسانند .

با تشکر 

دانشگاه تهران

دانشكده علوم اجتماعي

روش تحقيق عملي

عنوان:

«بررسي بهداشت محيطي، جسمي و رواني زاغه نشينان (الف و ب)

يوسف آباد تهران»

استاد: دكتر منيژه مقصودي

 

      دانشجويان:

مهكامه ابوالفتحي

زينب جوادنيا

آتيه عارف پور

ثريا لشگري آزاد

 

 

خرداد 1386

مقدمه:

پديده‏ي حاشيه‏نشيني به مفهوم امروزين آن در كشورهاي پيشرفته‏ي جهان بوجود آمده و با صدور برنامه‏هاي اقتصادي اين گونه كشورها تحت عنوان برنامه‏هاي رشد و توسعه در كشورهاي جهان سوم گسترش يافت.

پيامد رشد صنعتي كشورهاي غربي بروز مسائل و مشكلات اجتماعي فراواني بود كه يكي از آنها حاشيه نشيني است. مناطق صنعتي فعال به عنوان قطب‏هاي جاذب جمعيت به فراخواني نيروي كار از نقاط مختلف كشور خويش و ديگر كشورهاي جهان پرداخته و مازاد جذب شده‏ي اين نيروها را در سكونت‏گاه‏هايي نامناسب و يا سر پناهايي سرهم بندي شده در نقاطي به خصوص از شهر گردهم آوردند و در اين راستا حاشيه‏نشيني چهره‏ي خويش را آشكار كرد. رشد و توسعه‏ي كشورهاي سرمايه‏داري اگرچه با غارت ديگر كشورهاي جهان همراه بود اما قادر به چاره‏انديشي براي اين گروه (حاشيه نشينان) نبود و مشكل حاشيه‏نشيني هنوز هم بصورت مناطقي مشخص در گوشه و كنار شهرهاي بزرگ اين كشورها ديده مي‏شود.

اجراي برنامه‏هاي نو استعماري در كشورهاي جهان سوم تحت عنوان برنامه‏هاي توسعه در راستاي شكست ساختار اجتماعي و اقتصادي سنتي اين گونه كشورها عمل كرده و به همراه خود پديده‏ي سوم حاشيه‏نشيني را به ارمغان آورد. كشورهاي جهان سوم به دليل تحت سلطه قرار گرفتن و عدم توانايي در غارت ديگر ملل قادر به كنترل ابعاد رو به افزايش اين پديده نبوده و تعداد زاغه نشينان اين كشورها به طور روز افزوني افزايش مي‏يابد.

حدود 30 درصد از افراد ساكن در شهرهايي بزرگ در پايتخت كشورهاي جهان سوم به طور زاغه نشيني زندگي مي‏كنند.

با توجه به وضعيت كنوني جامعه‏ي شهري ايران پديده‏ي حاشيه‏نشيني يا اسكان غيررسمي يكي از مهمترين معضلات اجتماعي و شهري است. در تبيين كلي، اين پديده‏ي اجتماعي ـ اقتصادي و شهري ناشي از علل ساختاري مانند نابرابري در فرصت‏ها و در توزيع منابع، ثروت و درآمد جامعه مي‏باشد كه در فرآيند رشد و توسعه به شكل‏هاي عدم تعادل‏هاي منطقه‏اي، شهري و روستايي ظهور كرده است. همچنين دگرگوني‏ها و تحولات اقتصادي، اجتماعي و سياسي كه در نيم قرن گذشته در كشورها روي داده موجب شده با توجه به رشد بالاي جمعيت و محروميت‏هاي جامعه‏ي روستايي، بخش عظيمي از آن‏ها و نيروي كار روستايي به شهرها كوچ كنند و در پيرامون شهرها و يا در اراضي باير و غصبي درون آنها به طور غيررسمي اسكان يابند.

مطالعات نشان مي‏دهد مسأله‏ي حاشيه‏نشيني در ايران صرفاً مسأله‏اي فيزيكي و كالبدي نبوده بلكه مسأله‏اي ساختاري است كه در اثر نابرابري‏هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سطح ملي و منطقه‏اي بوجود آمده است. ويژگي‏هاي جوامع اسكان غير رسمي نشان مي‏دهد كه يا از مهاجران تهيدست روستايي و يا تهيدستان و محرومان شهري مي‏باشند.

بطور كلي در تبيين پديده‏ي حاشيه‏نشيني شهري مي‏توان به علل زير اشاره كرد:

الف) علل ساختاري و كلان:

_  رشد فزاينده‏ي جمعيت كشور در دهه‏هاي گذشته و مهاجرت نيروي كار انساني به شهرها، خاصه كلان شهرهاي كشور.

_  فقدان سياست‏ها و فقدان راهبردهاي هماهنگ توسعه‏ي اقتصادي، اجتماعي و آمايشي در سطح كلان و منطقه‏اي.

_  تشديد نابرابري‏ در توزيع منابع قدرت، ثروت و درآمد و بروز عدم تعادل‏هاي منطقه‏اي.

_  فقدا ساز و كارهاي اجتماعي، اقتصادي در جهت توانمندسازي و مشاركت و تجهيز مردم براي ايجاد شرايط مناسب براي كار و زندگي تازه وارد آن به شهرها.

_       نارسايي نظام مديريت و برنامه‏ريزي توسعه‏ي شهري و منطقه‏اي.

ب) علل غيرساختاري:

_  فقدان مكان‏ها مناسب و لازم براي آموزش‏هاي كار و حرفه در مناطقه روستايي و فقير نشين شهري.

_  فقدان برنامه‏هاي توسعه‏ي اجتماعي، فرهنگي و آماده‏سازي و توانمند‏سازي فردي و اجتماعي در مناطق اسكان غيررسمي براي خود اتكايي اقتصادي و اجتماعي در زندگي جديد شهري.

_  عدم توجه به سرمايه‏گذاري مسكن ارزان قيمت در محله‏هاي محروم و حاشيه‏ كلان شهرها.

_  نبود سياست و بستر مناسبي براي تجهيز و تشكل‏هاي خود جوش مردمي در مناطق محروم شهري و عدم حمايت سازمان‏ها و مديريت شهري از شكل‏گيري انجمن‏ها و تشكل‏ها و نهادهاي اجتماعي و عمراني غيردولتي.

_  نبود رويكرد، برنامه‏ها و سياست‏هاي جامع‏نگر در مديريت و نظام برنامه‏ريزي شهري.

ادامه نوشته

مردم :مکتب ایرانی انسان شناسی

انسان شناسی به عنوان یکی از علوم غربی ریشه در تاریخ،جغرافیا،مذهب و فلسفه ی غربی دارد.این علم در تاریخ غرب با دو کارکرد اصلی تعریف هویت غربی و توجیه سلطه بر دیگران در طی فر آیند استعمار شکل گرفت و توسعه یافت.مفهوم" دیگری"یکی ار ارکان بنیادین نظام مفهومی و نظری این علم ،بیانگر تمایز انسان/غیر انسان یا انسان برتر فروتر در اندیشه ی غربی است.علم انسان شناسی با این پیشینه ی تاریخی وارد جوامع و فرهنگ غیر غربی شد.در ایران این علم به واسطه ی پیشگامان انسان شناسان ایرانی در تلاش ضمنی به سمت بومی شدن پیش رفت.در ایران نخستین تحصیل کردگان انسان شناسی ،بلاخص در سنت فرانسوی ان ،این علم را با هنر و ادبیات ایرانی آمیخته کردند و علم انسان شناسی را به عنوان علم شناخت مردم ،نه بر تسلط بر آنها ،بلکه برای همزیستی و تعامل فرهنگی میان انسان ها و غنا و وحدت بخشیدن به زندگی انسانی علی رغم تکثر ها و تمایزات ظاهری ان ،را به مثابه ی مکتب ایرانی انسان شناسی بنا نهادند.

1-اومانیسم ،مکتب انسان شناسی غربی است که ریشه در یهودیسم معرفتی دارد ،چرا که در دین یهود خدا به شکا انسان بر انسان نازل می شود و انسان در کشتی با خدا،غالب می شود و دستان خدا بسته شده است و قوم یهود فرزندان خدا هستند که در دوران تاریخی بعدی تبدیل به اومانیسم یا انسان گرایی شد.به همین دلیل هویت غرب جدید محصول یهودیسم معرفتی می باشد(نیچه).

2-اومانیسم غربی در یک بستر مسیحی رشد کرد .مسیحیت بعد از پولس که عیسی را پسر خدا دانستو خدایی که انسان شد.مبنای انسان شناسی فلسفی واقع شد که در دوره ی بعدی به تفسیر یهودی مسیحیت کاتولیسم انجامید و پروتستانتیسم نام گرفت.پروتستانتیسم بر اساس تفسیر یهودی مسیحیت و ملیت گرایی موجود در آن (قومیت گرایی یهود )در در کشور محافظه کاری مثل آلمان شکل و قوت گرفت.

  3-پروتستانتسیم و کاتولیسیسم ،جهان را به دو شکل "مسیحی و انسان "و "غیر مسیحی و غیر انسان"میدیدند.

پس خود دیگری شکل گرفت که "خود"میتوانست"دیگران"را استعمار و استثمار کند.پس برده داری سیاهان آمریکایی شکل گرفت و دست یازی به دیگر ملل ،بر اساس این نکته ی معرفتی و کلامی شکل گرفت.کستار غارت اموال دیگر ملل با همراهی کلیسا صورت می گرفت و غربی ها همراه با کلیسای کاتولیسیسم و پروتستانسیسم یک هدف را دنبال می کردند و ان تسلط غرب مسیحی بر غیر غرب بود.

4-انسان شناسی نیز به عنوان شناخت ملل مستعمره بود و بودجه ی آن را نیز از بنیاد های سرمایه داری غرب مثل راکفلر و فورد و کارنگی و ..... می گفتند تا تحقیقات انسان شناسی را پیش ببرند و نظره های انسان شناسی نیز در این فضا شکل گرفتند تا به عنوان ایینه ای برای تعریف هویت جامعه ی سر مایه داری استعماری غرب عمل کنند و سلطه ی غرب را هم برای خود اهل غرب و هم برای مردمان غیر غربی معنادار کنند و عمق بخشند.انها انسان های اولیه را انسان های اولیه و غیر غربی میدانستند  که مبدا و ریشه ی انسان غربی را تشکیل میدهند .

5-انسان شناسی برای مطالعه ی غرب نبود و صرفا برای مطالعه ی جوامع غیر غرب به شمار می رفت و شرق شناس نیز از همین ریشه به وجود آمد که علم تعریف غیر غربی ها برای غربی ها بود .در تقسیم کار میان علوم انسانی در غرب مطالعه ی غربی ها را به جامعه شناسی سپردند و وظیفه ی انسان شناسی را ،زمینه سازی نظریه برای جامعه شناسی بود،نه آنکه خود اصالتی برای غربیان داشته باشد.بنابراین علم انسان شناسی برای غیر غربیان ،بلای معرفتی و شناختی بود و برای غربیان ماده خام نظره سازی و پیشرفت جوامع غربی.

6-بازسازی انسان شناسی در رسانه و ارتباطات غربی،وحشی سازی اقوام غیر غربی و متمدن سازی اقوام غربی بود.در فیلم های متفاوت مستند و داستانی ،اقوام غیر غربی ،غیر متدنانی قلمداد میشدند که وظیفه نوکری و خدمت به غربی ها را دارند.بررسی سینمای غرب در بر خورد با غیر غربی ها مثل سیاه پوستان و اعراب و آمریکای لاتین و سرخ پوستان ........به خوبی اثبات کننده ی این مدعاست که عکس العمل رسا نه های ملی کشور های غیر غربی به واکنش در مقابل ۀا پرداخت و سعی در باز تولید رسانه ای سنت خود کردند.(مثا فیلم های کوراساوا در ژاپن)

7-انسان شناسی با همین منظر ها وارد کشور های غیر غربی ولی با سابقه تمدنی بسیار دور و نزدیک از جامعه ی ایران شد.از انجا که انسان شناسان ایرانی ،خود بومی این جامعه بوده اند نه یک غربی ،در جامعه ی ایرانی بازتولید انسان شناسی با نام مردم شناسی و مردم نگاری شروع شد.این انسان شناسان از دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی برخاسته ،وارد فرانسه شده و چند صباحی با این رشته آشنا شده بودند و سپس ترکیب ادبیات با ادبیات قوم شناسی فرانسوی،انها را وارد به اختراع کامه ی مردم شناسی کرد.

8-مردم در فارسی به گروه خاصی از انسان ها گفته می شود که با فرهنگ خاصی در یک حوزه چغرافیایی زندگی میکنند.مفهوم مردم در تصوف ایرانی جایگاه ویژه ای دارد.چرا که صوفی در اخرین مرحله ی عرفان خود بایستی خادک خلق خدا(مردم)برای خدا شود.از طرفی کسانی که حامل فرهنگ اصیل ایرانی بودند ،یعنی روستایان و عشایر ،محور مطالعه ی مردم شناسی تازه تاسیس واقع شدند.در مقابل شهر ها در ایران که دچار بی هویتی فرهنگی میشدند،نمی توانستند برای مردم شناس ایرانی ادیب ،آرامش بخش باشند.

9-اگر مردم با فرهنگ زندگی می کنند و فرهنگ با هنر و و ادبیات قوام می یابد،پس مردم شناسی ایرانی نیز با هنر و ادبیات ایرانی قوام می یابد.به همین دلیل از همان اول مردم شناسی ایرانی با هنرو ادبیات ایرانی همراه شد و از طرف دیگر ادبیات و هنر ایرانی با تصوف امیخته شده است و سعی در مطا لعه انسان شناسی غربی با قالب تصوفی دارد تا بتواند چارچوب تئوریک مردم شناسی ایرانی را استخراج کند (این موضوع را میتوان در کار های دکتر روح الامینی و دکتر طبیبی دید)

10-در تصوف ایرانی مفهوم"دیگری"به مثابه ی انسان های پست تر و بعظا از دایره انسانیت وجود ندارد،بلکه تصوف ایرانی ایم مفهوم را در درکی انسانی تر و به مثا به ی همسان "خودی" و جزئی از آن در نظر میگیرد.

 

پس به عنوان چارچوب مردم شناسی ایرانی،مردم شناسی انسان های دیگر را به عنوان دیگری مطالعه نمیکند باکه به عنوان یک انسان همانند خود مطالعه میکند.در مقابل مطاله ی مردم شناسی ایرانی برای تسلط بر دیگر انسان ها نیست.بلکه برای خود آگاهی بخشیدن فرهنگی در انسان های مورد مطالعه میباشد.در نتیجه راهی برای ابزاری شدن مردم شناسی ایرانی برای استعمار و انسانکشی و جنگ طلبی نمی ماند،بلکه ترویج صلح برای مردم شناسی ایرانی یک اصل می باشد.زیرا مبنای آن درکی است که از سایر انسان ها دارد.

11-مبنای نظریه ای مردم شناسی ایرانی مثل تصوف ایرانی ،بازگرداندن گثرت به وحدت است ،تا زمینه تعامل و همزیستی به وجود آید.آمچه که کثرت را به وحدت تبدیل میکندزندگی انسان ها می باشد و آنچه مرز ها و جدایی انسان ها را سبب می شود،زندگی آن هاست و در یک تعامل میان فرهنگی ،سعی بر افزایش کم و کیف زندگی انسانی در روی زمین داشته باشند.افزایش لذ ت های زندگی و {لذت زیستن انسانی}کارکرد اصلی مردم شناسی ایرانی است و غنی سازی فرهنگی از مهمترین وسایل برای رسیدن  به غنای زندگی است،چرا که فرهنگ راه هموار لذت انسانی است.

12-براساس مبنای مذکور ،آینده نگری و سپس سیاست گذاری مردم شناختی بنیاد میشود که الگوی غریزه-فرهنگ-زندگی،در نقطه ی مرکزی آن قرار دارد و در یک فرایند اجرا میشود.این فرایند ارتباطات میان فرهنگی می باشد که بر اساس دین زبان و خانواده و تاریخ و حکومت و سیاست بنا می شود و با روش تحقیق عنصر فرهنگی و ترکیب فرهنگی و حوزه جغرافایی فرهنگی به تولید نظریه های محلی-جهانی در باب فرهنگ میرسد.

مقاله دکتر ابراهیم فیاض استادیار دانشگاه تهران.

برگرفته از فصل نامه ی انسان شناسی  

شیر مستند سازی مردم شناسانه

Hunting the lion with bow and arrow
شكار شير با تير و كمان
كارگردان و فيلم بردار: ژان روش.  محصول 1965 فرانسه، 76 دقيقه(88 دقيقه در اصل). پخش از برنامه مستند چهار
در يك روستا در كشور نيجريه و به قول راوي فيلم "كشور هيچ جا" مردم براي حفاظت از دام هايشان از حمله حيوانات درنده، با تير زهرآلود به جنگ آنها مي روند. اين جريان محور فيلم است و از طريق نمايش دقيق جزئيات قضيه، زندگي ساختهاي اجتماعي و فرهنگ و آيينهاي مردم اين گوشه از جهان روايت مي شود.
اين فيلم مقدمه نمايش چندين مستند مردم شناسي از برنامه مستند چهار است و پايان بخش اين سري از برنامه ها از قرار فيلم تاراز خواهد بود كه فرهاد ورهرام از كوچ عشاير بختياري ساخته است. مستند مردم شناسي از جمله ژانرهاي مهم سينماي مستند است و حتي مي توان گفت كه سينماي مستند جدي با اين نوع فيلم متولد شد؛ يعني نانوك شمال و موانا اثر رابرت فلاهرتي. اما مانند خيلي انواع اين سينما، در ميان توده بينندگان تلويزيون مهجور افتاده است. با ديدن اين فيلم ما حتي با يكي از پيشروان سينماي مستند مشاهده اي و سينما- وريته آشنا مي شويم.
دوربين ژان روش(2004-1917 ) در اين فيلم همه جا روي دست فيلم بردار است و يادم نمي آيد از سه پايه استفاده شده باشد. اين نكته سبب مي شود كه دوربين با آزادي در همه جا گردش كند و بتواند در جزء جزء منظرهاي زندگي بوميان موضوع فيلم شركت داشته باشد. اگر به ياد داشته ياشيم كه در زمان ساخت فيلم (دهه 1960) دوربين هاي سبك فيلم برداري 16 ميلي متري تازه داشتند به ميدان مي آمدند و خبري از دوربين هاي كوچك ويدئويي امروز نبود و دوربين هاي ديجيتالي پيشرفته كنوني تنها در خيال متصور بود؛ اين كار ژان روش در سينماي مستند يك كار پيشروانه بود. و البته نبايد از ياد ببريم كه روش پيش از آن كه يك فيلم ساز باشد، يك مردم شناس بود و يك اهل علم. به اين ترتيب فيلم پر است از نماهاي از قبل كادربندي نشده و حركت هاي ناگهاني و پر از تكان. اما اين خصيصه سبب شده كه بتوان كمترين حركتهاي اين مردم بومي را شناسايي كرد. در باب اهميت اين قضيه بايد دو نكته را توضيح دهم:  
1.     در عالم واقع هيچ كس از سوژه شدن خوشش نمي آيد و مستند ساز بايد هنگام نزديك شدن به آدم هاي موضوع فيلم خود با احتياط زياد و از طرف ديگر با نوعي آزادي عمل براي خود كه مزاحمتي در روند زندگي اين آدمها ايجاد نشود عمل كند. به اين دليل وجود دستگاههاي فيلم برداري و صدا برداري اغلب دست و پا گير، مي تواند به كارش لطمه بزند.
2.     مهترين اين كه نگاه واقعا سمج و گاه فضول مستندساز نبايد از آدمهاي سوژه شده به تمسخر و تبختر تعبير شود. روشن تر بگويم، كساني مانند ژان روش كه از دهها كيلومتر دورتر از افريقا به "كشورهيچ جا" مي آيند به دلايل زياد،كه به تفاوت فرهنگها و و برتري شگفت سطح زندگي اجتماعي مردم اروپايي نسبت به افريقاييان، ممكن است نگاهي از بالا به به اين بوميان داشته باشند. اين مقوله در بسياري از فيلم هاي مردم شناسي، مي تواند مسشاهده شود.
اما ژان روش بنا را بر خود ويژگي اين مردم گذاشته و تلاش زيادي كرده كه با آن ها با احترام برخورد كند. اين است كه اصلا فيلم از زبان يك آفريقايي روايت مي شود و گويي براي بچه هاي آن سرزمين، داستان زندگي خودشان دارد گفته مي شود. از سوي ديگر اين بوميان هر كدام اسمي دارند و تنها آن و اين بومي خوانده نمي شوند. اين شخصيت دهي و منفرد سازي سبب مي شود كه اين آدم ها به عنوان آدمهايي مثل خودمان بر پرده جان بگيرند؛ و از اين رهگذر با اين كه بسياري از اعمال اين مردم كه از ديد غريبه هايي مثل ما مي تواند حتي خنده دار به نظر آيد، داراي معني و منطق مي شود. مثالي كه در اين باب بايد بزنم اعمال بسياري است كه بوميان هنگام استخراج زهر از گياه مخصوص، آمادگي رفتن به شكار شير، تله گذاري و كمين و تيراندازي به حيوانات و از جمله شير انجام مي دهند و توضيحات راه گشايي است كه راوي درباره منطق اين اعمال كه بيانگر عقايد آنيميستي بوميان است- مي دهد. و اما مشاهده اين اعمال به ويژه حركت هاي رقص گونه و در واقع داستان گويي كه بوميان در مراحل ياد شده انجام مي دهند، ما را به ياد چيزهايي مي اندازد كه درباره تاريخ هنرهاي نمايشي و تئاتر و آوازه خواني و موسيقي خوانده ايم و آن مطالب براي ما متجلي مي شود.در كنار اين امر استفاده زياد فيلم ساز از موسيقي هاي زيباي بومي، به عنوان موسيقي متن، خود يكي از نشانه هاي احترام به موضوع شناسايي و البته يكي ديگر از راه هاي شناسايي مردمي است كه موضوع فيلم شده اند.
يكي از خصيصه هاي مستند مردم شناسي كه در اين اثر بسيار مشهود است توجهي است كه روش به تقسيم كار ميان اقشار گوناگون اين مردم داشته است. اين كه وظايف چوپانان با شكارچيان قبيله فرق مي كند و آن ها نبايد در كار شكارچيان دخالت كنند و مسائلي مانند اين ها. و اما اين توجه علت اساسي ثبت دقيق همه اعمال بوميان است؛ چه در زمان تهيه گياه براي استخراج زهر و چه هنگام تهيه پيكان سر تير از آهن و نصب آن بر سر چوب تير و همه اعمال ديگر. در غالب فيلم هاي مردم شناسي از جمله ديگر كارهاي روش يا آثار ورهرام و سعيد منافي(مستندساز ايراني مقيم اتريش) شاهد صحنه هاي بسياري هستيم كه بي هر توضيحي در حاشيه صوتي فيلم، جزييات دقيق زندگي روزمره مردم موضوع فيلم، بر پرده ثبت مي شود. اما در اين جا شايد به سبب روايت _گفتار متن- فيلم موفق مي شود نقبي بزند نه تنها به تقسيم كار سازمان اجتماعي مردم مورد مطالعه و از جمله غياب بسياري از زنان درآئين ها و كارهاي مربوط به شكار شير و حتي دوري زنان از كارهايي مانند آمده كردن زهر كه به راحتي از آنان بر مي آيد- بلكه همچنين به اعتقادات مذهبي و آئين هاي اين مردم. هر چند اين اعتقادات از ديد ماي بيننده قرن بيست و يكمي، خرافي به نظر مي آيد،  اما همين اعتقادات خرافي از جمله مثلا بارها عذرخواهي از شير در حال شكار شدن و اين كه اگر از او طلب بخشايش نكنند، بعدا روح شير آنها را ديوانه مي كند؛ ما را به وجود زمينه هاي قدرتمند آنيميستي در اين مردم واقف مي كند. و اصلا در يك فيلم چگونه مي شود فقط از طريق مشاهده اعمال،پي به ريشه هاي اين اعمال برد؟  
منبع: مجله فيلم
با تشکر از دوست عزیزم زهرا ابطحی